نهنگ ها را من سیر می کنم
(داستان های فارسی،قرن 14)
موجود
ناشر | آراسبان |
---|---|
مولف | راحیل شادکام |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 140 |
شابک | 9786225609143 |
تاریخ ورود | 1403/05/16 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1403 |
وزن (گرم) | 174 |
کد کالا | 135987 |
قیمت پشت جلد | 1,700,000﷼ |
قیمت برای شما
1,700,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
نهنگها را من سیر میکنم مجموعهای است از داستانهای خواندنی که نه به کوتاهی داستان کوتاه هستند و نه به بلندی رمان. داستانها ابعاد گوناگون رنج و مصائب انسانی را در قالب روایاتی دلچسب در خود جای دادهاند و با نگارشی جذاب و دلنشین بر مخاطب تاثیر خواهند گذاشت.
"نهنگها را من سیر میکنم"، "برای تو، برای آیلین، برای آیدا"، "هیچکس خودش نیست"، "شکوفهی ترسان پاییز"، "خاک دختر" و "آنها اینجا بودهاند" عناوین داستانهای کتاب است.
"نهنگها را من سیر میکنم"، "برای تو، برای آیلین، برای آیدا"، "هیچکس خودش نیست"، "شکوفهی ترسان پاییز"، "خاک دختر" و "آنها اینجا بودهاند" عناوین داستانهای کتاب است.
بخشی از کتاب
- کسی رو عمیق دوست داشتی؟
فکر میکنم. به اینکه تا به حال کسی را سطحی دوست نداشتهام. آدم باید تکلیفش با خودش مشخص باشد. همیشه معتقد بودم دوستداشتنِ آدم اشتباه، وقت تلف کردن است.
سر تکان میدهم و او میپرسد:
- چی دیدی ازش که عاشقش شدی؟
- هر چیزی که باید میدیدم. وقتی تمام عمر به ایدهآلهات فکر میکنی و اون آدم رو با تمام مشخصاتش و آشنا به عمق احساساتت، پیدا میکنی، اوضاع کمی پیچیده میشه. دیگه برای اینکه عاشقش نشی، بهانهای نداری.
پلکهایش را باریک میکند.
- اختلاف نظر داشتین؟
- البته که داشتیم. مثل تمام زوجهای دیگه، ولی چیزی بینمون حلنشدنی نبود.
- با هم خوشبخت بودین؟
- زیاد. اونقدر دوستش داشتم که در برابرش از خودم سیر بودم.
- متاسفم.
- تاسف چرا؟ خودم ترکش کردم.
با بهت و حیرت در نگاهم خیره میشود.
- چرا ترکش کردی؟
- چون کابوسِ از دست دادنش عذابِ روزهام شده بود.
- و تو ترکش کردی؟
میایستم و شن از لباس میتکانم.
- ترس زندگی شما رو میبلعه، آقای بوسوئه. پس بهتره که شما ترسها رو ببلعید.
فکر میکنم. به اینکه تا به حال کسی را سطحی دوست نداشتهام. آدم باید تکلیفش با خودش مشخص باشد. همیشه معتقد بودم دوستداشتنِ آدم اشتباه، وقت تلف کردن است.
سر تکان میدهم و او میپرسد:
- چی دیدی ازش که عاشقش شدی؟
- هر چیزی که باید میدیدم. وقتی تمام عمر به ایدهآلهات فکر میکنی و اون آدم رو با تمام مشخصاتش و آشنا به عمق احساساتت، پیدا میکنی، اوضاع کمی پیچیده میشه. دیگه برای اینکه عاشقش نشی، بهانهای نداری.
پلکهایش را باریک میکند.
- اختلاف نظر داشتین؟
- البته که داشتیم. مثل تمام زوجهای دیگه، ولی چیزی بینمون حلنشدنی نبود.
- با هم خوشبخت بودین؟
- زیاد. اونقدر دوستش داشتم که در برابرش از خودم سیر بودم.
- متاسفم.
- تاسف چرا؟ خودم ترکش کردم.
با بهت و حیرت در نگاهم خیره میشود.
- چرا ترکش کردی؟
- چون کابوسِ از دست دادنش عذابِ روزهام شده بود.
- و تو ترکش کردی؟
میایستم و شن از لباس میتکانم.
- ترس زندگی شما رو میبلعه، آقای بوسوئه. پس بهتره که شما ترسها رو ببلعید.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر