سلاطین زیرزمین
(داستان های فارسی،قرن 14)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | جواد مجابی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 160 |
شابک | 9786222674373 |
تاریخ ورود | 1403/03/27 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1403 |
وزن (گرم) | 151 |
کد کالا | 134569 |
قیمت پشت جلد | 1,750,000﷼ |
قیمت برای شما
1,750,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
سلاطین زیرزمین داستان میهمانان ناخواندهای است که در زیرزمین خانهای قدیمی و اعیانی جا خوش میکنند و حاضر به ترک آنجا نمیشوند؛ میهمان- گدایانی همهفنحریف که بیدعوت راهی آن زیرزمین نسبتا دراندشت میشوند و با نقشههایی محیلانه کنگر میخورند و لنگر میاندازند و به سلاطین آنجا بدل میشوند. گدایانی که بنیان آن خانه را از زیرزمین برهم میزنند...
جواد مجابی، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار و نقاش در رمان سلاطین زیرزمین داستانی ملموس و درعینحال خواندنی را پیش روی مخاطب قرار میدهد.
جواد مجابی، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار و نقاش در رمان سلاطین زیرزمین داستانی ملموس و درعینحال خواندنی را پیش روی مخاطب قرار میدهد.
بخشی از کتاب
آن وقت شب نمیشد بیش از این هارت وپورت کرد. سعی میکردند بیسر و صدا و با دقت جای خواب خود و خانوادهشان را مشخص کنند. دیدم مالکیت من برایشان کوچکترین ارزشی ندارد و با جدال وضع بحرانیتر میشود. از زور پسی گفتم:
_ فردا معلوم میشه.
رفتم بالا. ساعت سه بامداد بود و نمیشد مزاحم همسایه و آشنایی شد و مدد طلبید. تا ساعت هشت، در اتاق نشیمن روی مبل دراز کشیده بیدار ماندم، غلتنده از این پهلو به آن پهلو، چون تبداری کابوسزده. در حالت اضطراب و حیرت دائم تصویری ثابت و بیمعنا از حضور غاصبانهشان در ذهنم مکرر میشد. بیشتر درگیر تعجب و خنده از وضعیتی غافلگیرانه بودم تا ترسی که به چارهجویی بکشد.
آفتاب که پهن شد تا حدی اعتماد به نفس از دست رفته را باز یافتم. جملاتی را در ذهنم آماده کردم که نشانگر عزم و اراده شهروندی بود که به حریمش تجاوز شده و مصمم است از حق مالکیتش دفاع کند. به حیاط رفتم. فقط خرناس خواب از زیرزمین شنیده میشد. در چارطاق باز بود و چراغهای زیرزمین روشن. تک و توکی بیدار شده و در زیرانداز کثیفشان نشسته و بر خود خمیده بودند. به دیدن من سری بلند کردند اما حرفی نزدند.
_ فردا معلوم میشه.
رفتم بالا. ساعت سه بامداد بود و نمیشد مزاحم همسایه و آشنایی شد و مدد طلبید. تا ساعت هشت، در اتاق نشیمن روی مبل دراز کشیده بیدار ماندم، غلتنده از این پهلو به آن پهلو، چون تبداری کابوسزده. در حالت اضطراب و حیرت دائم تصویری ثابت و بیمعنا از حضور غاصبانهشان در ذهنم مکرر میشد. بیشتر درگیر تعجب و خنده از وضعیتی غافلگیرانه بودم تا ترسی که به چارهجویی بکشد.
آفتاب که پهن شد تا حدی اعتماد به نفس از دست رفته را باز یافتم. جملاتی را در ذهنم آماده کردم که نشانگر عزم و اراده شهروندی بود که به حریمش تجاوز شده و مصمم است از حق مالکیتش دفاع کند. به حیاط رفتم. فقط خرناس خواب از زیرزمین شنیده میشد. در چارطاق باز بود و چراغهای زیرزمین روشن. تک و توکی بیدار شده و در زیرانداز کثیفشان نشسته و بر خود خمیده بودند. به دیدن من سری بلند کردند اما حرفی نزدند.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر