بینوایان (2جلدی)
(داستانهای فرانسه،قرن 19م،تصویرگر:امیل بایار)
ناموجود
ناشر | هرمس |
---|---|
مولف | ویکتور هوگو |
مترجم | محمدرضا پارسایار |
قطع | پالتوئی |
نوع جلد | زرکوب |
تعداد صفحات | 2130 |
شابک | 9782000623007 |
تاریخ ورود | 1396/09/25 |
نوبت چاپ | 9 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 1692 |
کد کالا | 61703 |
قیمت پشت جلد | 14,000,000﷼ |
این کالا اکنون قابل سفارش نیست
درباره کتاب
هوگو قبل از نگارش این کتاب اعلام میکند که «میخواهم همهی حماسههای بشری را در یک حماسهی برتر و نهایی درهم آمیزم. حماسهای که در آن سیر از بدی به نیکی، از بیدادگری به دادگری، از تباهی به زندگی، از دوزخ به بهشت و از عدم به خدا را عرضه کنم» و در شصتسالگی زمانی که بینوایان را به پایان میرساند، مینویسد: «دیگر از مرگ نمیهراسم، زیرا به وظیفهام عمل کردهام.»
بینوایان اثری رمانتیک به شمار میرود و درعینحال رمانی واقعگرا، حماسی، عاشقانه، اجتماعی، تاریخی و فلسفی است که دنیای انسانهای فرودست را ترسیم میکند. این اثر تصویری بسیار دقیق از زندگی فرانسویها، بهویژه پاریسیها، در اوایل سدهی نوزدهم به دست میدهد.
در این رمان هوگو سه تابلوی بزرگ را به تصویر میکشد: ۱- نبرد واترلو، که برای نویسنده نمایانگر پایان حماسهی ناپلئون و آغاز عصر بورژوازی است، ۲- شورش مردم پاریس در ژوئن ۱۸۲۳، ۳- عبور ژان والژان از فاضلاب پاریس.
این اثر بهدلیل توصیفکشمکشهای روح آدمی نیز اثری حماسی به شمار میرود: کشمکشهای ژان والژان میان نیکی و بدی، فداکاریهای وی برای رستگاری، ستیز ژاور میان رعایت قوانین اجتماعی و رعایت قوانین اخلاقی.
بینوایان اثری رمانتیک به شمار میرود و درعینحال رمانی واقعگرا، حماسی، عاشقانه، اجتماعی، تاریخی و فلسفی است که دنیای انسانهای فرودست را ترسیم میکند. این اثر تصویری بسیار دقیق از زندگی فرانسویها، بهویژه پاریسیها، در اوایل سدهی نوزدهم به دست میدهد.
در این رمان هوگو سه تابلوی بزرگ را به تصویر میکشد: ۱- نبرد واترلو، که برای نویسنده نمایانگر پایان حماسهی ناپلئون و آغاز عصر بورژوازی است، ۲- شورش مردم پاریس در ژوئن ۱۸۲۳، ۳- عبور ژان والژان از فاضلاب پاریس.
این اثر بهدلیل توصیفکشمکشهای روح آدمی نیز اثری حماسی به شمار میرود: کشمکشهای ژان والژان میان نیکی و بدی، فداکاریهای وی برای رستگاری، ستیز ژاور میان رعایت قوانین اجتماعی و رعایت قوانین اخلاقی.
بخشی از کتاب
هنگامی که به آخرین پله رسید، هنگامی که این شبح لرزان و هولناک در برابر هزار و دویست تفنگِ ناپیدا بر فراز این تل سنگ و چوب ایستاد و گویی نیرومندتر از مرگ در برابر مرگ قد علم کرد، سنگر در تاریکی چون کوه مینمود.
سکوتی که تنها در لحظههای شگرف پدید میآید بر فضا حکمفرما بود.
در میان این سکوت، پیرمرد پرچم سرخ را به اهتزار درآورد و فریاد زد:
- زنده باد انقلاب! زنده باد جمهوری! برادری! برابری! و مرگ!
از سنگر نجوایی آهسته و تند به گوش رسید، مانند آنکه کشیشی شتابان دعایی را زیر لب زمزمه کند. شاید کمیسر پلیس بود که در سمت دیگر کوچه گشت میزد.
سپس همان صدایی که در ابتدا فریاد زده بود «آنجا کیست» فریاد زد:
- بروید عقب!
آقای مابوف، رنگپریده، حیران، با چشمان درخشان از شعلههای شومِ سرگشتگی، پرچم را بالای سرش برد و فریاد زد:
- زنده باد جمهوری!
صدا گفت:
- آتش!
شلیک دوم مانند گلولهی توپ بر سنگر فرود آمد.
پیرمرد روی زانوانش خم شد، دوباره برخاست، پرچم را رها کرد و از پشت سر، چون تکهای چوب، با تمام طول قامتش به زمین افتاد و دو دستش چلیپاوار روی سینهاش فرود آمد.
سکوتی که تنها در لحظههای شگرف پدید میآید بر فضا حکمفرما بود.
در میان این سکوت، پیرمرد پرچم سرخ را به اهتزار درآورد و فریاد زد:
- زنده باد انقلاب! زنده باد جمهوری! برادری! برابری! و مرگ!
از سنگر نجوایی آهسته و تند به گوش رسید، مانند آنکه کشیشی شتابان دعایی را زیر لب زمزمه کند. شاید کمیسر پلیس بود که در سمت دیگر کوچه گشت میزد.
سپس همان صدایی که در ابتدا فریاد زده بود «آنجا کیست» فریاد زد:
- بروید عقب!
آقای مابوف، رنگپریده، حیران، با چشمان درخشان از شعلههای شومِ سرگشتگی، پرچم را بالای سرش برد و فریاد زد:
- زنده باد جمهوری!
صدا گفت:
- آتش!
شلیک دوم مانند گلولهی توپ بر سنگر فرود آمد.
پیرمرد روی زانوانش خم شد، دوباره برخاست، پرچم را رها کرد و از پشت سر، چون تکهای چوب، با تمام طول قامتش به زمین افتاد و دو دستش چلیپاوار روی سینهاش فرود آمد.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر