با او حرف بزن

(پدرو آلمودار (1949م)،فیلمنامه های اسپانیایی،جنبه های اخلاقی سینما)
295,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 344
شابک 9789644892301
تاریخ ورود 1402/11/15
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 356
قیمت پشت جلد 295,000 تومان
کد کالا 130627
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
با او حرف بزن داستانی است از دوستی دو مرد، روایتی از تنهایی، داستانی از دوران نقاهت طولانی زخم‌های برجای‌مانده از رنج عشق. همچنین فیلمی است درباره‌ی فقدان گفت‌وگو بین افراد، اهمیت گفت‌وگو و ارتباط کلامی، درباره‌ی سینما به‌عنوان موضوعی برای گفت‌وگو، درباره‌ی لذت روایتگری و قدرت کلمات به‌عنوان سلاحی برای فرار از انزوا، بیماری، مرگ و جنون؛ درباره‌ی اینکه اجرای مونولوگ در برابر فردی صامت یا کم‌حرف چطور می‌تواند شکلی موثر از دیالوگ باشد. درباره‌ی اینکه سکوت گاهی به‌تنهایی می‌تواند قدرت فصاحت و بلاغت و زبان بدن باشد، درباره‌ی اینکه چطور سینمای متکلم، زمان را متوقف کرده و در زندگی راویان داستان و شنوندگان آن غرق می‌شود.
بخشی از کتاب
معضل مهم مارکو این است که آیا می‌تواند از جایگاه تماشاگری گریان و تنها و تک‌افتاده برخیزد، و درگیر رابطه‌ای اصیل‌تر با کسی شود یا نه- چه با یک دوست صمیمیِ مرد، چه با یک دلبر زن. من گمان می‌کنم آن نوشتۀ «مارکو و آلیسیا» که در اواخر فیلم روی پرده ظاهر شد، تلویحاً پاسخی خوش‌بینانه به این پرسش می‌دهد. هرچه باشد، برای نخستین ‌بار است که مارکو همراه با یک نفر دیگر به اجرا واکنش نشان می‌دهد-هم وقتی که آلیسیا در آنتراکت نمایش برای او ابراز نگرانی کرد، و هم بعد از ‌آن، وقتی که پس از نمایش تحریک‌کنندۀ رقص ردیفِ رقصنده‌ها، بینشان لبخندی ردوبدل شد. احتمالاً تراژدی هولناک آنچه بنیگنو کرد، مارکو را تکان داده و رنج آن حادثه او را پخته‌تر کرده است. بی‌شک وقتی که مارکو برای ادامۀ کارِ سفرنامه‌نگاری‌اش به اُردن رفت، در انزوای عاطفی محض بود؛ او لیدیا را در درمانگاه کنار نینیو رها کرده بود تا نینیو شاهد مرگش باشد. اما وقتی باخبر می‌شود که بنیگنو به زندان افتاده، انزوای او پایان می‌یابد. اینجاست که مارکو سراسیمه و نگران به مادرید برمی‌گردد و شتابان خود را به زندان می‌رساند. در دو صحنۀ دلخراشی که مارکو موفق می‌شود بنیگنو را در زندان ملاقات کند، آن‌ها نمی‌توانند تماس فیزیکی داشته باشند. یکی از غمناک‌ترین لحظات فیلم جایی است که بنیگنو به مارکو می‌گوید: «من توی عمرم زیاد کسی رو بغل نکردم». شاید مارکو برخلاف بنیگنو تجربۀ بغل‌کردن داشته باشد، اما او هم مثل بنیگنو تجربۀ چندانی از تماس عاطفیِ مستقیم با کسی ندارد. ولی شاید یکی از فایده‌های تراژدی بلندِ این فیلم همین باشد: شاید مارکو فهمیده باشد که در زندگی، همچنان ‌که در هنر، هیچ‌چیز ساده نیست.
نظرات کاربران
افزودن نظر

کتابی که اسم خانم مینو ابوذرجمهری روش باشه رو باید خرید بس که کارش درسته و خیلی از مترجم ها ویرایش کتابشون رو مدیون ایشان هستند. ممنون

زهره صفدری 01:58 09 فروردین 1403