کابوس های کارلوس فوئنتس

(داستان های کوتاه عربی،قرن 21م)
نویسنده: حسن بلاسم
180,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 152
شابک 9786229495544
تاریخ ورود 1402/08/03
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 100
قیمت پشت جلد 180,000 تومان
کد کالا 127534
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
حسن بلاسم در داستان‌های این مجموعه عمدتا به شرایط عراق پس ‌از سقوط صدام حسین می‌پردازد و تصویری از مردم این سرزمین به دست می‌دهد، چه آن‌ها که در کشور ماندند و اسیر حمله‌ی بیگانه و نزاع‌های قومی و مذهبی و کشتارهای هرروزه شدند و چه آن‌ها که خواسته یا ناخواسته راه غربت را در پیش گرفتند و حتی آنجا نیز نتوانستند از کابوس‌های خانه‌کرده در گوشه‌گوشه‌ی ذهن‌شان خلاصی یابند. کسانی چون شخصیت سلیم عبدالحسین داستان «کابوس‌های کارلوس فوئنتس» که پس‌ از رفتن به هلند اسمش را به کارلوس فوئنتش تغییر داد. عراقی که حسن بلاسم در داستان‌های خود ترسیم می‌کند، سیاه است و پر از مرگ‌ومیر، کشتار و خشونت. بلاسم حواسش است که نگذارد حتی یک لحظه مخاطب فراموش کند که عراق امروز، غرق در خشونت است و کشتار و زخم‌های دلمه‌بسته‌ی جنگ‌ها، جنگ پشت جنگ، ویرانی بعد از ویرانی. شخصیت‌های داستان‌های حسن بلاسم محکوم به تحمل بیچارگی‌اند، فضای داستان‌ها خفقان‌آور است. در بسیاری از داستان‌های او حتی اگر به‌ نظر می‌رسد فضا آرام ‌است و این یکی قرار است پایان آرام‌تری داشته باشد، فاجعه‌ای رخ می‌دهد. فاجعه که همیشه در زندگی عراقی‌ها، در کمین است و در چشم‌برهم‌زدنی آوار بر تن آن‌ها می‌شود. حسن بلاسم در مصاحبه‌ای تلویزیونی وقتی مصاحبه‌گر در توصیف داستان‌های او گفت که داستان‌هایش روایتی تلخ از «رئالیسم جادویی» است، جوابی داد که دقیق‌ترین توصیف از جهان داستانی اوست و گفت: «داستان‌های من رئالیسم جادویی نیست. رئالیسم کابوس است و توهم‌های هولناک. رئالیسم اسیدی است، ناگهان می‌سوزاند و زخم می‌زند.»
بخشی از کتاب
اولین خواب‌هایش مخوف و تکان‌دهنده بودند. در خواب نمی‌توانست به هلندی حرف بزند. در برابر کارفرمای هلندی‌اش می‌ایستاد و با او به لهجه‌ی عراقی حرف می‌زد. این وضع او را به ستوه می‌آورد، سرش تیر می‌کشید، عرق‌ریزان بیدار می‌شد و می‌زد زیر گریه. اوایل فکر می‌کرد این خواب‌ها کابوس‌های گذرایی بیش نیستند. اما خواب.ها بی‌رحمانه به بمبارانشان ادامه دادند. در خواب، بچه‌ها را می‌دید که در محله‌ی زادگاهش به دنبال او می‌دویدند و اسم جدیدش را مسخره می‌کردند. پشت سرش کف می‌زدند و دم می‌گرفتند: «کارلوس ترسو... کارلوس ابله... » ... از نگهبان «گذشته» اجازه می‌گیریم. مرده را برهنه به پارک می‌بریم و در پرتو آفتاب نورس نارنجی‌رنگ روی نیمکت می‌نشانیم. می‌کوشیم کله‌اش را درست سرجایش کار بگذاریم. پشه‌ها و مگس‌ها پروازکنان دوروبرش وزوز می‌کنند. البته رفتار حشرات با زنده و مرده یکسان است. از او می‌خواهیم داستان را برایمان تعریف کند. لازم نیست با خشونت تحت فشارش بگذاریم تا درست و صادقانه حرف بزند. مرده‌ها معمولا صادقند، حتی بی‌شرف‌هایشان.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است