چیزی برای از دست دادن ندارید،جز جان هایتان (سفری هجده ساعته با مراد)
(داستان های انگلیسی،قرن 21م،اعراب و اسرائیل،مناقشات فلسطین،جنبه های اجتماعی اشغال نظامی فلسطین)
موجود
ناشر | نشر مد |
---|---|
مولف | سعاد العامری |
مترجم | بهمن دارالشفایی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 176 |
شابک | 9786229495551 |
تاریخ ورود | 1402/08/03 |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 165 |
کد کالا | 127531 |
قیمت پشت جلد | 780,000﷼ |
قیمت برای شما
780,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
چیزی برای ازدستدادن ندارید، جز جانهایتان: سفری هجدهساعته با مراد، دومین کتاب سعادالعامری به شمار میآید. در این کتاب یک روز (در واقع هجده ساعت) از زندگی کارگران غیرقانونی فلسطینی را روایت میکند، مردانی که هر نیمهشب از خانه بیرون میزنند تا مخفیانه و با گذر از دل کوه و کمر ار مرز اسرائیل عبور کنند و خود را به یکی از شهرهای آنجا برسانند تا کاری پیدا کنند. العامری با این افراد همراه میشود و روزی را در کنار آنها میگذراند و وقایع آن روز را لحظهبهلحظه ثبت میکند. نویسنده در این کتاب صرفا به اشاراتی گذرا به پیشینهی تاریخی اشغال فلسطین یا مسئلهی صدور و لغو جواز کار فلسطینیها در اسرائیل بسنده کرده، اما در عوض اشغال را از دید کسانی به تصویر کشیده که نهتنها در رسانههای جهانی، که حتی در خود فلسطین هم صدایشان به گوش کسی نمیرسد. العامری سالها در رامالله، در چند کیلومتری مرز اسرائیل، زندگی کرده، اما از حال و روز این کارگران یکسره بیخبر بوده است. این بیخبری در جایجای کتاب به چشم خواننده میآید، خاصه در قالب سوالات پیشپاافتاده و بعضا خندهدار سعاد از این کارگران دربارهی زندگیشان. همهی ما با شنیدن نزاع میان اسرائیل و فلسطین به یاد نتانیاهو و محمود عباس و خالد مشعل و دیگر بازیگران اصلی این نزاع میافتیم. اما مردم عادی در کجای این مناسبات جای دارند؟ آنها چطور روزشان را به شب میرسانند و به چهچیزهایی فکر میکنند؟ فرض کنید چهار جوان فلسطینی سوار اتوبوسی شوند که ده شهروند اسرائیلی داخل آن نشستهاند. در طول مسیر، بین این آدمها چه میگذرد و هرکدام به چهچیزی فکر میکنند؟ سعاد العامری در کتاب چیزی برای از دستدادن ندارید، جز جانهایتان تلاش میکند تصویری از همین آدمهای معمولی ارائه دهد، از دغدغههایشان، آرزوهایشان و بیمها و امیدهایشان.
بخشی از کتاب
سرم را چرخاندم و به مراد نگاه کردم. ساکت نشسته بود. به چه میاندیشید؟طولی نکشید که من هم در دنیای او گم شدم، دنیایی که انگار آهسته از لابلای انگشتان قدرتمندش فرومیلغزید. میخواستم خودم را قانع کنم که این مراد خشمگین و درمانده دیری نمیپاید. این بود که به آلبوم عکسش فکر کردم، نیز به آن وجه دوست داشتنی مراد و زندگیهایش، به چهرهی خندان آن مراد شاد و امیدوار، نشسته در استودیویی با گیتار اسپانیایی محبوبش در آغوش، ایستاده زیر نخلی بر کران دریایی نیلگون.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر