یک زن تئوری در کافه بیتلز (براساس یک روایت واقعی)
(داستان های فارسی،قرن 15)درباره کتاب
تصویر مرد هنرمند در جوانی چطوریه؟ تو میانسالی چی؟ مرد هنرمند در جوانی فکر میکنه کاش زنان عاقلتر و منطقیتری داشت که دیوانگیهای او را میفهمیدند و در میانسالی به دنبال زنانی راه میافتد که نه میخوان و نه میتونن عاقل و منطقی باشن! تصویر زن هنرمند در جوانی چطور؟ مرد هنرمند که همیشه میخواد به همهی پرسشها، خودش پاسخ بده، اصرار داره که بگه «مگه زن هنرمند غیر جوان هم میشه؟!» شاید هم درست میگه! چون مرتب با خودش تکرار میکنه «نمیدونم چه غلطی میتونم بکنم که عاشقانههای زندگیم برگردن و من بازهم همون غلطکاریها رو بکنم. اونروزها من جوونتر بودم و باید یک غلطی میکردم. ما هیچ وقت فرصت غلط کردن رو به هم نمیدیم. ما باید راحت گهخوری کنیم. باید غلطکاری کنیم و بعد همدیگه رو ببخشیم و همدیگه رو بغل کنیم؛ بهخصوص تو زمستون.» وقت خوندن «یک زن تئوری در کافه بیتلز» میشه یاد حرف رفیقی افتاد که میگفت «وقتی زنی ما رو ترک میکنه، انگار از این سیاره میره» و یکی دیگه جوابش داد «همهی زنایی که میخواستیم و هیچوقت نبودن و نیومدن هم، انگار تو یه سیارهی دیگهن»! این «رویا»ی رمان «علی قنبری» هم که راست یا دروغ میخواست بره مریخ و راست یا دروغ رفت مریخ یا نرفت، یکی از همون زنهایی بود که هم ما و هم «سیامک» قصه، با صورت شبیه «اوا گاردنر»یش که زیاد هم شبیه اوا گاردنر نبود، به یادش میاریم، با اینکه میدونیم فقط یادآوری کافی نیست و بهاجبار باید تئوریزه میشد؛ شد «یک زنتئوری در کافه بیتلز»، هرچند هیچ تئوریای توی جایی که ما هستیم جواب نمیده و «میدونید که در خاورمیانه باتری کنترل تلویزیون زودتر تموم میشه.»
بخشی از کتاب
نیم ساعتی از رفتن هدایت به بانک گذشته بود که در کافه باز شد و یه خانم سی وپنجساله شبیه عکس سیاه و سفید اوا گاردنر، هنرپیشهی معروف امریکایی، با یه پوشش ساده اما هوشمندانه _ میدونست تو هوای گرم باید لباسهای یاسی و آبی کمرنگ بپوشه و سایههای ملایم و خنثی با ته رنگ گلی بزنه _ وارد شد و سلام کرد. محو چهرهش شدم، با اینکه الآن فکر میکنم چشمهاش زیادی برای صورتش ریز بودن و زاویهی عجیب وغریبی داشتن و گونههاش هم زیادی بالا بودن و صورتشو مربعیشکل کرده بودن و لب پایینش هم خیلی پرتر از لب بالا بود و اصلا شبیه اوا گاردنر نبود.
نیلس هاو برای رویا نوشت: رویای عزیز، چند وقت پیش دیدم متخصصان بیهوشی دربارۀ صعود کیهانی بحث میکنند. متخصصان بیهوشی توی آسانسور، دربارۀ صعود کیهانی حرف میزدند وقتی بیمارها، به همراه یا بدون خانوادههایشان، نشسته بودند توی تاکسی. رویای عزیز، جهان صدمیلیارد کهکشان دارد. اگر فقط در یک میلیونیوم این سیارهها تمدنهای احساس وجود داشت، ما از تنهایی دور بودیم.
نیلس هاو برای رویا نوشت: رویای عزیز، چند وقت پیش دیدم متخصصان بیهوشی دربارۀ صعود کیهانی بحث میکنند. متخصصان بیهوشی توی آسانسور، دربارۀ صعود کیهانی حرف میزدند وقتی بیمارها، به همراه یا بدون خانوادههایشان، نشسته بودند توی تاکسی. رویای عزیز، جهان صدمیلیارد کهکشان دارد. اگر فقط در یک میلیونیوم این سیارهها تمدنهای احساس وجود داشت، ما از تنهایی دور بودیم.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر