#
#
دسته بندی : رمان خارجی

خانه ای که در آن مرده بودم (ادبیات پلیسی21)

(داستانهای ژاپنی،قرن 20م،برنده جایزه ی رمان پلیسی پری پولار2010)
نویسنده: کیگو هیگاشینو
245,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 236
شابک 9786222010379
تاریخ ورود 1398/05/02
نوبت چاپ 7
سال چاپ 1404
تاریخ تجدید چاپ 14040527
وزن (گرم) 260
قیمت پشت جلد 245,000 تومان
کد کالا 80334
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
«خانه‌ای که در آن مرده بودم» در واقع روایت جست‌وجویی است در زمان گذشته. جست‌وجویی پر از پیچ‌وخم که در ذهن راوی به‌صورت روایتی اول‌شخص بازگو می‌شود و خواننده را با قراردادن در متن این حوادث سرشار از پیچیدگی مجذوب می‌کند. به‌دلیل این نوع روایت و بازگوکردن سیال خاطرات، خواننده نه‌تنها با رمان همراه می‌شود بلکه در انتظار رمزگشایی از چیزی که در گذشته اتفاق افتاده، رمان را زمین نمی‌گذارد و پایان غافلگیرکننده رمان نیز آن را به اثری به‌یادماندنی برای علاقه‌مندان رمان‌های مدرن ادبیات پلیسی بدل می‌کند. شخصیت اصلی رمان ساکایا در پی مرگ پدرش به‌دنبال رازگشایی از رخدادهایی می‌رود که در گذشته‌اش اتفاق افتاده، اما بخش‌هایی از این گذشته‌ی پرابهام را فراموش کرده و می‌کوشد راهی برای یادآوری آن پیدا کند. ساکایا ریشه برخی از چالش‌های جسمی و روحی امروز خود را در پرخاشگری‌هایش در گذشته می‌داند. او برای کشف گذشته به همراه دوست دوران کودکی‌اش، قدم به خانه‌ای مرموز می‌گذارد که ردونشان آن را در وسایل بازمانده از پدرش، می‌یابد. در این خانه پررمزوراز زمان متوقف شده است و اسرار گذشته سایاکا در آن مدفون شده‌اند. بزرگ‌ترین هنر نویسنده آن است که مدام قطعیت ذهنیتی که برای خواننده شکل گرفته را مورد تردید قرار داده و به هم می‌ریزد. کارآگاه جست‌وجوگر در این رمان را باید ذهن خواننده دانست که مدام در حال حدس‌وگمان و کنار هم قراردادن نشانه‌ها و اتفاقاتی‌ست که در نهایت خواننده را برای غافلگیری انتهای رمان آماده می‌کند.
بخشی از کتاب
شخصی که زمانی پدرم بود حدود یک ماه پیش به من اطلاع داد قرار است خانه‌ای که در آن کودکی‌ام را سپری کرده بودم خراب کنند. بی‌شک این تصمیم با همفکری خانمی که زمانی مادرم بود گرفته شده بود. چند سالی است خانه‌‌ی قدیمی را ترک کرده‌‌اند‌ و به آپارتمانی کنار دریا رفته‌اند تا از زندگی لذت ببرند. می‌توان گفت دوران پیری را سپری می‌کنند. در نامه‌اش زمان تخریب ساختمان و هم‌چنین ساعت تقریبی شروع کار را قید کرده بود. بی‌شک تصور می‌کرد من سر ساعت به خانه‌‌ی قدیمی‌مان برمی‌گردم. ولی تصمیم گرفتم به خواسته‌شان «نه» بگویم. نه این‌که نمی‌خواهم ببینم‌شان، به‌هرحال پدر و مادرم‌اند و حرف‌های زیادی داریم با هم بزنیم. اگر بخواهم دست رد به سینه‌شان بزنم، گناهی نابخشودنی است. فقط ترسم از چیزهایی بود که قرار بود از این خانه‌‌ی قدیمی بیرون بیایند. روز تخریب ساختمان وقتم را با مطالعه و گوش‌دادن به موسیقی در آپارتمانم سپری کردم. دلیل خارج نشدنم از خانه این بود که نمی‌خواستم نگاهم با هیچ نگاهی تلاقی کند. وانمود می‌کردم مطالعه می‌کنم و موسیقی گوش می‌دهم اما لحظه‌ای از فکر کردن به آن خانه‌‌ی قدیمی غافل نبودم. به اتاقی که زمانی آن‌جا تکالیف مدرسه‌ام را انجام می‌دادم. به سالن نشیمن، به میزی که همه دورش جمع می‌شدیم و تلویزیون نگاه می‌کردیم، آشپزخانه‌ای که وقتی کوله به دوش از مدرسه برمی‌گشتم، یواشکی نگاهی به داخلش می‌انداختم تا ببینم شام چی داریم و گاهی به کمد و راهرو و انباری تاریک هم سرک می‌کشیدم. به نابودی خانه فکر می‌کردم. می‌دیدم که دیوارها ترک برمی‌دارند. کف ساختمان می‌شکند و ستون‌ها فرو می‌ریزد. شاید ساعت دیواری قدیمی که هر هفته پنج دقیقه عقب می‌ماند هنوز روی ستون آویزان باشد؟ شاید تقویم دیواری که روی آن نام یک روزنامه چاپ شده بود هنوز از میخی به دیوار آویزان باشد؟
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است