دسته بندی : رمان ایرانی

شب مرشد کامل

(داستان های فارسی،قرن 14)
نویسنده: فرهاد کشوری
179,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 248
شابک 9786227566505
تاریخ ورود 1401/07/12
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 221
قیمت پشت جلد 179,000 تومان
کد کالا 116663
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب «شب مرشد کامل» نوشته فرهاد کشور توسط نشر نون منتشر شده است. این کتاب با مایه تاریخی دوره ای از تاریخ ایران را شامل می‌شود. خود نویسنده در خصوص فرایند تکمیل این کتاب می‌گوید: "سال گذشته رمانی نوشتم به نام «شب مرشد کامل» که شخصیت اصلی‌اش شاه‌عباس است و درحال بازنویسی رمان هستم. البته تأخیری نیست چون برای نوشتن رمانی که برگرفته از زندگی و دوران شاه‌عباس است باید کتاب‌های تاریخی و سفرنامه‌ها و کتاب‌های جنبی چون نمایش و موسیقی در عصر صفوی و حتی رساله‌آشپزی نورالله؛ آشپز شاه‌عباس و کتاب‌های متفرقه‌دیگری را می‌خواندم. از هرکدام از این کتاب‌ها با نسبت‌های متفاوت سوژه‌هایی گرفتم. برای داستانی کردن و چینش‌شان در کنار هم، اول باید به فرم روایی‌ای می‌رسیدم که مناسب رمان باشد. وقتی شیوه‌روایت رمان مشخص شد، شروع کردم به نوشتن. درحین بازنویسی، کتاب‌های تازه و کتاب‌های نایابی که به لطف دوستان به دستم می‌رسد، می‌خوانم." اولین داستان این نویسنده به نام «ولی افتاد مشکل ها» در سال ۱۳۵۱ در صفحه تجربه‌های آزاد مجله تماشا به چاپ رسید. در کارنامه‌ی ادبی‌اش، یک کتاب کودکان، سه مجموعه داستان و نه رمان دارد. «فرهاد کشوری» اهل خوزستان، از نویسندگان باسابقه‌ی داستان و رمان ایرانی‌ست که آثار فراوانی از او به چاپ رسیده است. رمان «مردگان جزیره‌ی موریس» در دوره‌ی سیزدهم و چهاردهم جشنواره‌ی مهرگان ادب به‌عنوان رمان برگزیده انتخاب شده، همچنین نام او در دو دوره ‌وارد فهرست کاندیدای نهایی جایزه‌ی هوشنگ گلشیری شده است.
بخشی از کتاب
نمی دانست چرا خواب این یکی را می‌دید. خواب میر احمد کاشی از بزرگان نقطویان. نه به شکل خودش؛ آهویی می‌دید که به او خیره بود، گاهی کبوتری و چند کرت به شکل جوانی خوش‌چهره، اما نمی دانست چرا همیشه وقتی بیدار می‌شد میر احمد کاشی به یادش می‌آمد. «علت، حرف‌های او بود حتما.» قراولی با لگد در خانه میراحمد را باز کرد و او پا به حیاط گذاشت. میراحمد به ایوان آمد و گفت: «خوش آمدید، قبله عالم.» از دو پله ایوان بالا رفت. میر احمد جلو آمد، خم شد دست او را ببوسد، کنارش زد و پا به اتاق مهمان گذاشت. نگاهش به دایره چهاربخش و نقطه میانش بر دیوار افتاد. میراحمد به اتاق آمد. رو گرداند به میراحمد که روبه رویش دست به سینه ایستاده بود. گفت:«میراحمد می‌خواهم بکشمت.» میراحمد گفت: «ما را از کشتن بیمی و از مردن باکی نیست، چه به ما یقین حاصل است که بعد از مرگ در اندک زمانی به صورت بهتر از این در می‌آییم و در هر آمدورفتی کمال دیگری حاصل می‌کنیم. من چند نوبت به این دنیا آمده و رفته‌ام.» «بازگشتی در کار نیست، می‌فرستمت به جهنم.»
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است