نمی دونم دارم چه کار می کنم،ولی به درک!

(شعر آمریکایی،قرن 20م)
نویسنده: ران لیم
190,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 144
شابک 9786229367520
تاریخ ورود 1402/02/20
نوبت چاپ 11
سال چاپ 1404
وزن (گرم) 130
قیمت پشت جلد 190,000 تومان
کد کالا 122165
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
ران لیم جریان نوشتن کتاب نمی‌دونم دارم چه‌کار می‌کنم، ولی به درک! را این‌گونه تعریف می‌کند: «دلم می‌خواد این کتاب چیزی باشه که آدم‌ها ازش برای پیشرفت‌های کوچیک استفاده می‌کنن. وقتی کم‌سن هستیم توی ذهن‌مون تصویری داریم از اینکه زندگی‌مون چطور می‌تونه باشه. ولی همین‌طور که بزرگ‌تر می‌شیم معیارهای جامعه ذوق رؤیاهامون رو کور می‌کنن. حالا دیگه اطمینانی به تصویری که قبلا ازش مطمئن بودی، نداری و با گذشت زمان بیشتر و بیشتر به خودت شک می‌کنی و دیگه مطمئن نیستی که اصلا باید به اون پیشرفت‌ها برسی یا نه. فکر می‌کنی امیدی هست، ولی دیگه اون‌قدرهام مطمئن نیستی. می‌خوام این کتاب به بقیه کمک کنه تا باور کنن «تصویری» که دارن؛ واقع‌گرایانه است، خیال نیست. وجود داره. ولی این وجود داشتنش به این معنا نیست که آدم هروقت اراده کنه بهش می‌رسه. معنی‌ش فقط اینه که وجود داره. و آدم می‌تونه تصمیم بگیره با امیدی که داره چه‌کار کنه. می‌خوام این کتاب به آدم‌ها قوت قلب بده که اشکالی نداره که ندونن چه‌کار دارن می‌کنن. لازم نیست بدونی داری چه‌کار می‌کنی. هیچ‌کس نمی‌دونه داره چه‌کار می‌کنه. یه کاری انجام دادنه که مهمه، نه دونستن. دلم می‌خواد این کتاب به آدم‌ها یه کوچولو جرئتی که برای برداشتن قدم بعدی لازم دارن رو بده. دلم می‌خواد این کتاب حامی کسایی باشه که احساس می‌کنن هیچ حامی‌ای ندارن. دلم می‌خواد این کتاب مدرک مستدلی باشه بر اینکه لازم نیست برای انجام دادن کاری بدونی داری چه‌کار می‌کنی، مثه خود من که دارم این کتاب رو می‌نویسم.»
بخشی از کتاب
انرژی‌ای که صرف می‌کنی برای نگرانی درمورد آینده‌ت همون انرژی‌ایه که باید صرف کنی برای انجام یه کاری توی زمان حالِت. یه نوعی از خستگی هست که با خواب برطرف نمی‌شه از درد روح می‌یاد که سخت آرزو داره یکی دیگه باشه خسته شده از اهمیت دادن به تمام چیزهایی که برات اهمیتی ندارن. یه نوع خستگی هست که نمی‌تونی برطرفش کنی به‌خورد روحت رفته و همین‌طور که تو داری به انجام کارهایی ادامه می‌دی که فایده‌ای برای روحت ندارن روحت داره فرسوده و فرسوده‌تر می‌شه. باید روزهای بد رو کنار بذاری. روزهایی که روی تخت می‌شینی و آرزو می‌کنی کاش یه جای دیگه بودی، ولی جای دیگه‌ای نیست که دلت بخواد باشی. روزهایی که خلاقیتت می‌خشکه. روزهایی که سعی می‌کنی برنامه بچینی ولی همه‌شون کنسل می‌شن. روزهایی که بقیه دردسترس نیستن و اوضاع بر وفق مرادت پیش نمی‌ره. باید این روزهای بد رو کنار بذاری. روزهای بد میان و می‌رن. مثه بُر زدن ورق می‌مونه. باید بدها رو بذاری کنار تا جا باز بشه و بتونی دوباره خوب‌ها رو سمت خودت بکشونی.» یه پشیمونی: نمی‌تونی تصمیم بگیری که چه کاری رو انجام بدی بخاطر همین آخرسر اصلا هیچ کاری انجام نمی‌دی نمی‌دونی منتظر چی هستی پس فقط منتظر یه چیزی می‌مونی که قرار هم نیست برسه.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است