دسته بندی : رمان خارجی

متل سان داون

(داستان های کانادایی،قرن21 م)
نویسنده: سیمون سنت جیمز
379,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 360
شابک 9786227566895
تاریخ ورود 1402/05/09
نوبت چاپ 3
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 319
قیمت پشت جلد 379,000 تومان
کد کالا 124953
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
سیمون سنت جیمز، نویسنده‌ی کانادایی متولد 1980 است. او بعد از سال‌ها کار در تلویزیون، نویسنده‌ای تمام‌وقت شده و آثارش با اقبال بسیار بالای خوانندگان تریلر و معمایی روبرو شده‌اند. رمان‌هایش درباره‌ی اضطراب، وحشت، بی‌قراری، عشق و امید، در مواجه با مسائلی‌ست که گریبانگیر زنان و دختران می‌شود. «مُتل سان‌داون» رمانی مهیج از نویسنده‌ی کتاب پرفروش «پرونده‌های راکد» است که برنده‌ی جوایزی نیز شده است، متلی وجود دارد که مدت‌هاست اوضاع در آن به‌درستی پیش نمی‌رود و کارلی کرک قرار است دلیل آن را دریابد. نیویورک، 1982. ویو دلانی قصد دارد به نیویورک نقل‌مکان کند. او برای کسب درآمد، متصدی شیفت شب در متل سان‌داون در شهر فل می‌شود. اما یک جای کار متل می‌لنگد، انگار مکانی تسخیرشده است. نیویورک، 2017. کارلی کرک قادر نیست داستان ویو، خاله‌اش، را که پیش از تولد او به‌طرز اسرارآمیزی در مُتل سان‌داون ناپدید شد، رها کند. او تصمیم می‌گیرد به فل برود و از متل بازدید کند. همان جاست که به‌سرعت درمی‌یابد در سان‌داون، هیچ چیز از 1982 تا آن لحظه تغییر نکرده است! و خیلی زود خود را در دام همان رازها و معماهایی می‌بیند که خاله‌اش را به چالش کشیده بودند. «مُتل سان‌داون» سومین رمان سیمون سنت جیمز است که در سال 2021 منتشر شده و با اقبال کم‌نظیر مخاطبان رمان ژانر روبه‌رو شده است. «سفری کابوس‌وار در زمان و ماوراءالطبیعه... ماجرایی که تضمین می‌کنیم خوانندگان را مسحور و مجذوب نگه‌خواهد داشت... عجب داستانی!» بوک‌لیست «رمان‌های کمی هستند که باعث می‌شوند واقعا احساس ترس و وحشت کنم. مُتل سان‌داون به‌راستی یکی از آن کتاب‌هایی است که پیچش‌ها و چرخش‌های داستانی‌اش، هم‌زمان، متقاعدکننده و ترسناک‌اند.» پاپ‌شوگر
بخشی از کتاب
شبی که همه چیز تمام شد، ویویَن تنها بود. مشکلی نداشت. تنهایی را ترجیح می‌داد. او به حقیقتی درباره‌ی شب‌کاری، در اینجا، در وسط ناکجا آباد، پی برده بود: همراه مردم بودن آسان اما تنهایی دشوار بود، مخصوصا تنها بودن در تاریکی. کسی که می‌توانست واقعا تنها ـ فقط در معیت خودش و افکار خودش ـ باشد قوی‌تر از هر کس دیگری بود، حاضرتر و آماده‌تر. با این حال، در پارکینگ متل سان‌داون در فلِ نیویورک، پارک کرده بود. درنگ کرده بود. ترس آشنایی را حس می‌کرد. در کاوالیر قراضه‌اش نشسته بود و کلید در جاسوئیچی ماشین بود و بخاری و رادیو روشن، و کاپشنش را روی شانه‌هایش انداخته بود. به تابلوِ نئونی زرد و آبی و دو طبقه از اتاق‌هایی نگاه کرد که در دو نوار طولانی به‌شکل حرف اِل قرارگرفته بودند. با خودش فکر کرد: نمی‌خوام برم اونجا. اما می‌رم. آماده بود، اما هنوز می‌ترسید. ساعت 10:59 شب بود. دلش می‌خواست گریه کند. دلش می‌خواست جیغ بکشد. احساس تهوع داشت. نمی‌خوام برم اونجا. اما می‌رم. چون همیشه این کار رو می‌کنم. بیرون از ماشین، دو قطره بارانِ نیمه‌یخ‌زده به شیشه‌ی جلویی برخورد کرد. در آینه‌ی جلو، کامیونی لک‌ولک‌کنان در جاده در حال حرکت بود. ساعت تیک‌تاک‌کنان به یازده رسید و اخبار رادیو شروع شد. لحظاتی دیگر دیرش می‌شد، اما اهمیتی نمی‌داد. هیچ‌کس او را اخراج نمی‌کرد. اگر سر کارش می‌رفت هم، کسی اهمیتی نمی‌داد. متل سان‌داون مشتری‌های اندکی داشت و هیچ کدام هم متوجه نمی‌شدند که مسئول شیفت شب دیر کرده است. آنجا اغلب آن‌قدر ساکت بود که بیننده خیال می‌کرد هیچ وقت اتفاقی رخ نداده است.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است