دسته بندی : رمان نوجوان

فرمانده گندم خوار

(داستان های فارسی،قرن 14،داستان واقعه کربلا،61ق،مناسب بالای 15 سال)
نویسنده: سعید هاشمی
260,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 348
شابک 9786227763065
تاریخ ورود 1400/09/06
نوبت چاپ 6
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 260
قیمت پشت جلد 260,000 تومان
کد کالا 108835
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
این اثر با محوریت موضوع کربلا، داستان عمرسعد را روایت می‌کند. والی کوفه عمرسعد، فرمانده‌ی نام‌آشنای سپاهیان کوفه را که آماده‌ی حرکت به سوی ایران و مبارزه با دیلمیان و گرفتن حکومت ری است، فرا می‌خواند. والی کوفه، شرط به‌دست‌آوردن حکومت ری برای عمر را، اداره‌ی جنگی بزرگ توسط او می‌داند. این موقعیت، موجب تردیدهای بسیاری برای عمر سعد می‌شود و می‌بایست در این دوراهی بزرگ، تصمیمی تاریخی بگیرد.
بخشی از کتاب
دشت نینوا شلوغ بود. افراد در رفت و آمد و تمرین بودند. من با حصین بن تعمیم و یزیدبن رکاب در خیمه نشسته بودم و داشتم نقشه می‌کشیدم تا ببینم سربازها را چگونه بچینیم. یزیدبن رکاب گفت: «با این هفتاد هشتاد سربازی که حسین دارد، این همه نقشه و پیش‌بینی لازم نیست. کافی است دستور حمله بدهی و فقط من با 2 هزار سربازی که دارم، به سویش بروم و کار را تمام کنم!» حصین بن تمیم خنده تمسخرآمیزی کرد و گفت: « تو حسین را خیلی دست کم گرفته‌ای! حتی اگر لشکرش را هم حساب نکنیم، حسین به تنهایی می‌تواند از پس لشکر 2 هزار نفری تو بر بیاید.» یزید گفت: «چرا مهمل می‌گویی ابن تمیم؟ مگر می‌شود یک نفر بر 2 هزار نفر غالب شود؟! بیا برویم حسین را از نزدیک ببین! حداقل پنجاه و شش هفت سال سن دارد. پیرمردی مثل او چطوری می‌تواند بر این همه سرباز جوان پیروز شود؟!» حصین گفت: «مثل اینکه تو شمشیر زدن حسین را در جنگ صفین و جمل و نهروان ندیده‌ای؟ من جنگیدن حسین را دیده‌ام. طوری شمشیر می‌زند که انگار دارد بوته‌های خار را از جلوی پایش کنار می‌زند. او با هر ضربه شمشیر می‌تواند یک نفر را از پا دربیاورد.» یزید گفت: «زیادی گنده‌اش می‌کنی حصین!» حصین بن تمیم گفت: «گیرم حسین بن علی را دست کم می‌گیری. درباره ابالفضل و علی اکبر و جعفر و عون و قاسم چه می‌گویی؟ ابن رکاب، این جماعت از قبیله بنی هاشم هستند. قبیله بنی هاشم از قدیم در جنگ معروف بودند.» یزید حرفی نزد. به من نگاه کرد تا نظر مرا بداند. گفتم: «این لشگر به این کوچکی اگر ما را شکست دهد، مایه آبروریزی است. باید طبق نقشه حرکت کنیم. نمی‌شود سربازان همین‌طور درهم و هردمبیل بروند جلو! هر جنگی نقشه‌ای دارد. اگر قرار بود هرکس همین‌طور خودسرانه جلو برود، پس عبیدالله برای چه مرا امیر سپاه کرد؟ او انتظار دارد ما منظم و مطیع جلو برویم!»
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است