اتاق نونا
(داستان های اسپانیایی،قرن 20م)
موجود
ناشر | قطره |
---|---|
مولف | کریستینا فرناندزکوباس |
مترجم | رضا عابدین زاده |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 152 |
شابک | 9786222019754 |
تاریخ ورود | 1400/10/18 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1400 |
وزن (گرم) | 147 |
کد کالا | 109859 |
قیمت پشت جلد | 400,000﷼ |
قیمت برای شما
400,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
«اتاق نونا»، مجوعهداستانی است از کریستینا فرناندز کوباس، نویسنده و روزنامهنگار معاصر اسپانیایی، که در سال 2016 جایزهی ملی منتقدان اسپانیا را از آن خود کرد. فرناندز کوباس را بانیِ رنسانس داستان کوتاه در ادبیات کشور اسپانیا و دنیای اسپانیاییزبان میدانند. او آثار پرشماری از یادداشتها و مقالات ژورنالیستی تا داستان کوتاه و رمان در کارنامهی خویش دارد و معتقد است که داستانهایش در قصههای شفاهی و روایتهایی که در کودکی شنیده است و در زندگی سراسر تجربهاش در قاهره، لیما، بوینوسآیرس، پاریس، برلین و ... ریشه دارند. از میان آثار برجستهی او میتوان به موارد زیر اشاره کرد: مجموعهداستانهای «خواهرم اِلبا»، «بلندیهای برونل»، «با آگاتا در استانبول»، «همهی داستانها»، رمانهای «سالِ گراسیا»، «تاب»، «درِ نیمهباز»، نمایشنامهی «خواهران خون»، بیوگرافی «امیلیا پَردو باسان» و یادنامهای با عنوان «چیزهایی که دیگر وجود ندارند».
مجوعهداستان «اتاق نونا» شامل شش داستان است با نامهای «اتاق نونا»، «گفتگو با پیرزنها»، «داخلی با پیکرهی زن»، «پایانِ باربِرو»، «شروعی تازه» و «چند روز با وایِس-وانو». زبانِ قصهگوی روایتها، فضاهای ملموس و آشنای شهری، شخصیتهای رئالیستی و قابل درک برای مخاطب معاصر، زمان و مکانهای واقعی و تمایزیافته و درونمایههای روانشناختی و فلسفی، از ویژگیهای مشترک داستانهای این مجموعهاند. اگرچه که معمولا بخشهای زیادی از داستانها در محیط درونیِ ذهن راوی میگذرند، اما بازنمودِ بیرونی اتفاقها، از فضای پر از شک و ابهام و رازآلودگی ذهن پرده بر میدارند و در بزنگاهی حسابشده و دقیق، مخاطب به پاسخ معمای اصلی داستان دست مییابد.
برخی از داستانهای این مجموعه همچون «گفتگو با پیرزنها» و «پایانِ باربِرو» در ساختار درونیشان چندان مینیمال و بازگوکنندهی مقطعی از زمان و زندگی شخصیتها به نظر نمیرسند و از این رو با تعریف کلاسیک داستان کوتاه کمی فاصله دارند. داستانهایی که همچون رمانی کوتاه با جزییاتی دقیق و شخصیتهایی کاملاً پرداختشده و توصیف صحنههایی مشخص، به شرح قصهای کامل میپردازند.
از میان داستانهای این کتاب «اتاق نونا» و «شروعی تازه» درونمایههایی صراحتاً روانشناسانه دارند. داستانهایی که اگرچه در بستری از واقعیتهای عینی و ملموس شکل میگیرند اما به نظر میرسد که پیشنویسی از تمام آنها در ساحت ناخودآگاه شخصیت محوری داستان شکل گرفته و تمام رخدادها بازتولیدِ روند از پیش تعریفشدهای در روان او هستند.
فرناندز کوباس در داستانهای این مجموعه و در سایر آثارش، به مسایلی میپردازد که شاید برای همهی انسانهای قرن بیست و یکمی آشنا و قابل درک باشند اما در بیشتر موارد امکان توضیح و حتی توصیف آنها وجود ندارد. موضوعاتی که میتوان از وجود و حضورشان در زندگی مطمئن بود اما در اغلب موارد دلایلی روشن و عقلانی برای اثبات آنها و نقشی که در زندگی بازی میکنند، در دست نیست؛ نقش شانس و مواجه شدن با بدشانسی در زندگی، سفر آغازین انسان و احساسی که انسان معاصر نسبت به حضور سفرگونهاش در جهان دارد، تضاد و تباین بین واقعیت ملموس و آنچه که باور داریم وجود دارد، زن و حس ششم و توانایی رمزآلودی که در پیشبینیها و پیشگوییها دارد و دنیای ذهنی عجیب کودکان.
فرناندز کوباس دنیای فانتزیهای برساختهی ذهن و واقعیتهای دیگرگونه و تجربههای پنهانشده را دوباره به یاد مخاطبش میآورد. مواجههی شخصیتهای داستانهای او با حدس و پیشبینی و بررسی احتمالات برای حل معماها، حضور پررنگ شک و عدم قطعیت را در زندگی واقعی به یاد میآورد. چیزهایی که باید در کنار هم دیده شوند تا شک و ابهام جاری در ذهن انسان معاصر به قطعیتی بیپرده برسد.
مجوعهداستان «اتاق نونا» شامل شش داستان است با نامهای «اتاق نونا»، «گفتگو با پیرزنها»، «داخلی با پیکرهی زن»، «پایانِ باربِرو»، «شروعی تازه» و «چند روز با وایِس-وانو». زبانِ قصهگوی روایتها، فضاهای ملموس و آشنای شهری، شخصیتهای رئالیستی و قابل درک برای مخاطب معاصر، زمان و مکانهای واقعی و تمایزیافته و درونمایههای روانشناختی و فلسفی، از ویژگیهای مشترک داستانهای این مجموعهاند. اگرچه که معمولا بخشهای زیادی از داستانها در محیط درونیِ ذهن راوی میگذرند، اما بازنمودِ بیرونی اتفاقها، از فضای پر از شک و ابهام و رازآلودگی ذهن پرده بر میدارند و در بزنگاهی حسابشده و دقیق، مخاطب به پاسخ معمای اصلی داستان دست مییابد.
برخی از داستانهای این مجموعه همچون «گفتگو با پیرزنها» و «پایانِ باربِرو» در ساختار درونیشان چندان مینیمال و بازگوکنندهی مقطعی از زمان و زندگی شخصیتها به نظر نمیرسند و از این رو با تعریف کلاسیک داستان کوتاه کمی فاصله دارند. داستانهایی که همچون رمانی کوتاه با جزییاتی دقیق و شخصیتهایی کاملاً پرداختشده و توصیف صحنههایی مشخص، به شرح قصهای کامل میپردازند.
از میان داستانهای این کتاب «اتاق نونا» و «شروعی تازه» درونمایههایی صراحتاً روانشناسانه دارند. داستانهایی که اگرچه در بستری از واقعیتهای عینی و ملموس شکل میگیرند اما به نظر میرسد که پیشنویسی از تمام آنها در ساحت ناخودآگاه شخصیت محوری داستان شکل گرفته و تمام رخدادها بازتولیدِ روند از پیش تعریفشدهای در روان او هستند.
فرناندز کوباس در داستانهای این مجموعه و در سایر آثارش، به مسایلی میپردازد که شاید برای همهی انسانهای قرن بیست و یکمی آشنا و قابل درک باشند اما در بیشتر موارد امکان توضیح و حتی توصیف آنها وجود ندارد. موضوعاتی که میتوان از وجود و حضورشان در زندگی مطمئن بود اما در اغلب موارد دلایلی روشن و عقلانی برای اثبات آنها و نقشی که در زندگی بازی میکنند، در دست نیست؛ نقش شانس و مواجه شدن با بدشانسی در زندگی، سفر آغازین انسان و احساسی که انسان معاصر نسبت به حضور سفرگونهاش در جهان دارد، تضاد و تباین بین واقعیت ملموس و آنچه که باور داریم وجود دارد، زن و حس ششم و توانایی رمزآلودی که در پیشبینیها و پیشگوییها دارد و دنیای ذهنی عجیب کودکان.
فرناندز کوباس دنیای فانتزیهای برساختهی ذهن و واقعیتهای دیگرگونه و تجربههای پنهانشده را دوباره به یاد مخاطبش میآورد. مواجههی شخصیتهای داستانهای او با حدس و پیشبینی و بررسی احتمالات برای حل معماها، حضور پررنگ شک و عدم قطعیت را در زندگی واقعی به یاد میآورد. چیزهایی که باید در کنار هم دیده شوند تا شک و ابهام جاری در ذهن انسان معاصر به قطعیتی بیپرده برسد.
بخشی از کتاب
«حالا که به آن روزها فکر میکنم، میبینم ممکن نیست همه چیز این قدر سریع اتفاق افتاده باشد. حتما وقتی همه با هم زندگی میکردیم، لحظههای خوبی را هم تجربه کردهایم. لحظاتی از درک و توافق متقابل. اما هر چقدر هم خاطراتمان را زیر و رو کنیم، نمیتوانیم چیزی پیدا کنیم که این نظر را تأیید و باور کند. وقتی باربِرو ازدواج کرد، ماسک جذابی را که در نخستین دیدار به صورت زده بود، دور انداخت. به سرعت و خیلی ناگهان. حتی سعی نکرد این حقیقت را پنهان کند. تمام انرژیاش را گذاشت برای تار تنیدن دور مردی که ما دوستش میداشتیم و تحسینش میکردیم. باربِرو واسطهی بین پدر و ما بود، مترجمش، تنها سخنگوی قانونیاش.»
***
صبح روز بعد به ماهیها فکر کردم. اون ماهیهای باله که کریسپی چند روز پیش استادانه برای ناهار درست کرده بود و دمشون تو دهنشون بود. اون روز به هر چیزی که به یادم میاومد، فکر کردم مخصوصاً به ایدهی پیدا کردن یه شکاف یا در که منو ببره به اتاق ممنوعه. اما بعد فهمیدم هیچ نیازی نبود که فشار دندونا رو از روی دم بردارم تا یه راهی باز بشه و شکل حلقهایاش به هم بریزه. اصلاً لازم نبود. اگه اون ماهی نونا بود و نونا هم داشت از گنجش محافظت میکرد، تنها کاری که باید میکردم این بود که از نگاه تیزبین و مراقبش دوری کنم و خیلی خیلی آروم بخزم به لونهاش...
***
«خواهرم خاصه.» این چیزی بود که مادرم وقتى خواهرمو تو اون اتاق روشن و آفتابى بیمارستان به دنیا آورد، بهم گفت و اضافه کرد: هیچوقت یادت نره که خاص، یه واژهی دوستداشتنیه. البته که من هیچوقت اینو یادم نرفت، اما بهاحتمال خیلى زیاد صحنهاى که براتون توصیف کردم، تو اون بیمارستان اتفاق نیفتاده، بلکه خیلى بعدتر تو اتاق دیگهاى شکل گرفته و نونا هم اون موقع نوزاد نبوده و تقریباً سه چهار سالى داشته، خدا مىدونه. بهم گفتن این ممکنه یه خاطرهى نادرست باشه و ذهن نامطمئن ما پر از خاطرههاى اشتباهه. اینو هم گفتن که نقاط منحصر خاص، (این چیزیه که اونا مىگن: نقاط منحصر) که خاطرات با اونها شروع مىشن، معمولاً مورد توجه قرار نمىگیرن. همونطور که «اسمشو نبر» هم مىگفت. همهی این حرفها و این حقیقت که وقتى نونا به دنیا اومده من کوچکتر از اون بودم که چیزى یادم بیاد، باعث مىشه فکر کنم این هم یه خاطرهی ساختگیه (جعلى). آخه زندگى من قبل از به دنیا اومدن نونا خیلى متفاوت بود. خیلى خوب یادم نیست، اما مىدونم فرق داشت. به دلایل زیادى، به نظرم بهتر بود. خیلى بهتر.
***
صبح روز بعد به ماهیها فکر کردم. اون ماهیهای باله که کریسپی چند روز پیش استادانه برای ناهار درست کرده بود و دمشون تو دهنشون بود. اون روز به هر چیزی که به یادم میاومد، فکر کردم مخصوصاً به ایدهی پیدا کردن یه شکاف یا در که منو ببره به اتاق ممنوعه. اما بعد فهمیدم هیچ نیازی نبود که فشار دندونا رو از روی دم بردارم تا یه راهی باز بشه و شکل حلقهایاش به هم بریزه. اصلاً لازم نبود. اگه اون ماهی نونا بود و نونا هم داشت از گنجش محافظت میکرد، تنها کاری که باید میکردم این بود که از نگاه تیزبین و مراقبش دوری کنم و خیلی خیلی آروم بخزم به لونهاش...
***
«خواهرم خاصه.» این چیزی بود که مادرم وقتى خواهرمو تو اون اتاق روشن و آفتابى بیمارستان به دنیا آورد، بهم گفت و اضافه کرد: هیچوقت یادت نره که خاص، یه واژهی دوستداشتنیه. البته که من هیچوقت اینو یادم نرفت، اما بهاحتمال خیلى زیاد صحنهاى که براتون توصیف کردم، تو اون بیمارستان اتفاق نیفتاده، بلکه خیلى بعدتر تو اتاق دیگهاى شکل گرفته و نونا هم اون موقع نوزاد نبوده و تقریباً سه چهار سالى داشته، خدا مىدونه. بهم گفتن این ممکنه یه خاطرهى نادرست باشه و ذهن نامطمئن ما پر از خاطرههاى اشتباهه. اینو هم گفتن که نقاط منحصر خاص، (این چیزیه که اونا مىگن: نقاط منحصر) که خاطرات با اونها شروع مىشن، معمولاً مورد توجه قرار نمىگیرن. همونطور که «اسمشو نبر» هم مىگفت. همهی این حرفها و این حقیقت که وقتى نونا به دنیا اومده من کوچکتر از اون بودم که چیزى یادم بیاد، باعث مىشه فکر کنم این هم یه خاطرهی ساختگیه (جعلى). آخه زندگى من قبل از به دنیا اومدن نونا خیلى متفاوت بود. خیلى خوب یادم نیست، اما مىدونم فرق داشت. به دلایل زیادى، به نظرم بهتر بود. خیلى بهتر.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر