فرشته زاده ای می میرد (مجموعه داستان)
درباره کتاب
داستانهای آذری در هر سه مجموعه کتابی که منتشر کرده: «این زندگی برای چند ماه اجاره داده میشود»، «خداوند فئو فئو» و «فرشتهزادهای میمیرد»، همواره در تلاقی ادبیات پستمدرن و سورئالیستی است، با رگههای مشهودی از ادبیات فانتزی که همین امر، سرخوشی، طنّازی و تلخی را در قصههای او درهم آمیخته است.
ادبیات داستانی فارسی، به دلایل گوناگون، همواره با کمبود سویههای پستمدرن، سورئال و نهیلیستی روبهرو بودهاست. هرچند انگشتشمار داستانها و متنهای مهمی با این انگارهها یا در ترکیب و تصادم آنها در تاریخ داستان فارسی سدهی گذشته به چشم میخورد، اما کمتر نویسندهای را میتوان به یاد آورد که با این منظر به جهان نگاه کرده، پا در این مسیر گذاشته و پاکوبان و رقصکنان بیوقفه در آن پیش رفته باشد! مهدی آذری، با سومین کتابش، «فرشتهزادهای میمیرد»، در ادامهی طریقی که از کتاب اولش تا امروز طی کرده، داستانهایی با سیاهی و شوخی توامان نوشته که خدایان، فرشتگان، شیاطین، پادشاهان، جنگسالاران، سربازان، متصدیان پمپ بنزین، دخترکان گلفروش، راهبهها و فاحشهها، پیرمردهای توتونچی، شکارچیان و سگها،ساکنان دیگر سیارات و جمع کثیری از دوستان و آشنایان و بستگان و دشمنان دور هم جمع شدهاند و نویسنده گویی پرندهایست که بر فراز همهی اینها پروازکنان میخندد و میگوید: «وای وای بر ساکنان زمین!» فرشتهزادهای میمیرد، مجموعهایست از 13 داستان پر از گلوله و خون، شمشیر و بال، برف و باران، جنگل و شهر، برج و بارو، سنگر و خاکریز، تپه و کوه و ... که فرشتگانش میمیرند، شیطانش معتقد است جهنم خالیست و همهی دیدنیها همینجاست، ملکهها برای سرگرمی سیارههای پر از گل را به آتش میکشند، حاکمان برای جنگهایشان تپه کرایه میکنند و ما به دانش پزشکیمان هم چیزی اضافه میشود: «دیدن خود بیرون از خود به خونریزی مغزی منجر میشود»!
ادبیات داستانی فارسی، به دلایل گوناگون، همواره با کمبود سویههای پستمدرن، سورئال و نهیلیستی روبهرو بودهاست. هرچند انگشتشمار داستانها و متنهای مهمی با این انگارهها یا در ترکیب و تصادم آنها در تاریخ داستان فارسی سدهی گذشته به چشم میخورد، اما کمتر نویسندهای را میتوان به یاد آورد که با این منظر به جهان نگاه کرده، پا در این مسیر گذاشته و پاکوبان و رقصکنان بیوقفه در آن پیش رفته باشد! مهدی آذری، با سومین کتابش، «فرشتهزادهای میمیرد»، در ادامهی طریقی که از کتاب اولش تا امروز طی کرده، داستانهایی با سیاهی و شوخی توامان نوشته که خدایان، فرشتگان، شیاطین، پادشاهان، جنگسالاران، سربازان، متصدیان پمپ بنزین، دخترکان گلفروش، راهبهها و فاحشهها، پیرمردهای توتونچی، شکارچیان و سگها،ساکنان دیگر سیارات و جمع کثیری از دوستان و آشنایان و بستگان و دشمنان دور هم جمع شدهاند و نویسنده گویی پرندهایست که بر فراز همهی اینها پروازکنان میخندد و میگوید: «وای وای بر ساکنان زمین!» فرشتهزادهای میمیرد، مجموعهایست از 13 داستان پر از گلوله و خون، شمشیر و بال، برف و باران، جنگل و شهر، برج و بارو، سنگر و خاکریز، تپه و کوه و ... که فرشتگانش میمیرند، شیطانش معتقد است جهنم خالیست و همهی دیدنیها همینجاست، ملکهها برای سرگرمی سیارههای پر از گل را به آتش میکشند، حاکمان برای جنگهایشان تپه کرایه میکنند و ما به دانش پزشکیمان هم چیزی اضافه میشود: «دیدن خود بیرون از خود به خونریزی مغزی منجر میشود»!
بخشی از کتاب
مردم شهر وقتی شنیدند شیطان از شهر گریختهاست، از خانههای خود خارج شدند و برای تماشای راهبه و فاحشۀ عریان به میدان اصلی شهر شتافتند. اما او چپقش را چاق کردهبود و آرام در خلاف حرکت شتابان جمعیت به سمت بلندترین ساختمان شهر گام برمیداشت. مردم چندین روز از ترس شیطان از خانههای خود خارج نشدهبودند، بنابراین با شنیدن خبر فرار شیطان، انگار از اسارت آزاد شدهبودند. آنها با تمام توان خود سریع و شادمان به طرف میدان اصلی شهر میدویدند. شیطان با اینکه خیلی سعی میکرد با این جمعیتِ شتابان برخورد نکند اما چندین تنۀ محکم خورد و با آخرینش چپقش به زمین افتاد. مرد، چپق را از روی زمین برداشت و با عذرخواهی به شیطان داد و با عجله از او پرسید: «راهبه و فاحشۀ عریان کنار هم دیدنیاند. نمیخواهی آنها را ببینی؟» شیطان، بیآنکه اجازه دهد مرد چشمهای او را ببیند، با متانت سرش را تکان داد و گفت: «دیدنیها دقیقا اینجاست.»
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر