دسته بندی : داستان نوجوان

لوکی:خاستگاه شرارت (مارول)

(داستان های نوجوانان انگلیسی،قرن 21م،مناسب بالای 17سال،بازبینی:سمیه قلندری،نمونه خوان:نازنین نخعی)
نویسنده: مکنزی لی
385,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 284
شابک 9786222192518
تاریخ ورود 1400/11/17
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 259
قیمت پشت جلد 385,000 تومان
کد کالا 110727
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
شخصیت اصلی کتاب پیش رو پسر جوانی به نام لوکی است که از بزرگی عقل و توانایی‌هایش به خود می‌بالد. لوکی طلسم‌های زیادی انجام می‌دهد اما کسی او را باور ندارد و همه گمان می‌کنند ذات او با بدی و تباهی آمیخته شده است. آمورا تنها کسی است که لوکی و قدرت‌های او را باور دارد. از طرفی آمورا تنها جادوپیشه‌ی آزگارد است که برای به‌دست آوردن شنل ساحره‌ی سلطنتی و منصب ملکه نورنز آسیا قدرتمند است و سعی می‌کند توانایی‌هایش را در برابر قدرت‌های لوکی مخفی نگه دارد. ولی لوکی همیشه به نترس بودن آمورا حسادت می‌کند. کم‌کم آمورا به سرزمینی دیگر تبعید می‌شود و لوکی با ناراحتی و عصبانیت در مسیری قرار می‌گیرد که قدرت‌هایش را به چالش می‌کشد …
بخشی از کتاب
آمورا در طی ماه‌هایی که در بارگاه حضور داشت، بیشتر از تمام عمر لوکی به او جادو آموخته بود. بخشی از تعلیمات آمورا، شامل دروسی می‌شد که برای تغییر دادن شکل لوکی بلد بود. لوکی هنوز درصدد یادگیری ریزه‌کاری‌های صورت آزگاردی‌ها بود. ولی این استتار، نیازی نداشت دقیق باشد تا اثربخش واقع شود. لباس فرم اعضای آشپزخانه حیاتی‌ترین چیزی بود که باید درست انجام می‌شد و به‌محض آن‌که با تقلید از دو دختر خدمتکار آشپزخانه که در کنارش با سربه‌زیری راه می‌رفتند، لباس را بر تن می‌کرد. بدنش نیز به تبع آن تغییر می‌کرد تا اندازه‌ی لباس شود. داخل گذرگاه، یک سینی پر از جام‌های خالی را از روی میزی کش رفت و در انتهای تالار آن‌ها را به‌سرعت زیر یک بشکه پر کرد. شمایل دختری خدمتکار که برای پادشاه و ملکه نوشیدنی می‌برد، باعث شد همان‌طور که به سمت اتاق‌خواب پدرش می‌رفت در راهرو نامرئی به نظر بیاید. تقریبا مطمئن بود اودین به همراه کارنیلا و فریگا به آنجا می‌گریزد. به احتمال زیاد هنگامی که وارد اتاق می‌شد، کسی متوجه دختر خدمتکاری نمی‌شد که فال‌گوش ایستاده. قطعا نسبت به یک مار که نقشه‌ی اولیه‌ی لوکی بود و تقلیدش از یک آزگاردی آسان‌تر بود توجه کمتری جلب می‌کرد. ولی مارها معمولا باعث جلب‌توجه می‌شوند. ثور هر ماری را برمی دارد تا آن را تحسین کند. لوکی در اتاق خواب پدرش را باز کرد. ولی متوجه شد عصای دو افسر اینهربار که از در نگهبانی می‌دادند، به شکل ضربدر جلویش است و مانع عبور او شده. به ناگهان ایستاد و نزدیک بود از شدت غافلگیری نوشیدنی‌ها را بریزد. می‌توانست پدرش را پشت اینهربار ببیند که در سرسرا روی مبلی فرورفته و پشتش به در بود.‌
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است