پلک (داستانک هایی به فاصله ی یک پلک به هم زدن)

(گردآور:اسدالله امرایی)
35,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 113
شابک 9786227291872
تاریخ ورود 1400/11/05
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1400
وزن (گرم) 112
قیمت پشت جلد 35,000 تومان
کد کالا 110422
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب پلک: داستانک‌هایی به فاصله‌ی یک پلک به‌ هم‌زدن، اثری است به ترجمه‌ی اسدالله امرایی و چاپ انتشارات گویا. کتاب پیشِ‌رو که توسط اسدالله امرایی ترجمه و گردآوری شده، دربردارنده‌ی مجموعه‌ای از بهترین داستان‌ها و حکایت‌های کوتاه و خواندنی است که در یک پلک به هم‌زدن تمام می‌شوند. داستان‌ها از ساختار درونی پرمحتوا و غنی برخوردارند و روایی بودن‌شان از وجوهی است که به آن‌ها جذابیت می‌بخشد. این مجموعه دربردارنده ی 174 داستانک با موضوعات متنوع است که به قلم نویسندگان مختلف نگارش شده است.
بخشی از کتاب
ماه بدر (شری فلیک) دو بچه، دوقلو، فنجانی قهوه. این‌جا همه چیز مال من است از لگن ظرفشویی گرفته تا اجاق و بچه‌ها و لیوان قهوه. همه‌اش تازه است و بخارش بلند می‌شود. قرار نیست قهوه بنوشم- دست‌کم تا وقتی این‌جا هستیم و بچه‌داری می‌کنم. اما باید این کار را بکنم. دوقلوها هم باید بخوابند. بعد این همه کار باید یک جوری خودمان را راحت کنیم. آن‌ها هم‌دیگر را دارند و من لیوان قهوه‌ام را. از بیرون به آن‌ها نگاه می‌کنم. سعی می‌کنم ببینم چطور بزرگ می‌شوند. آپارتمان انگار کش می‌آید. چهار شعله‌ی اجاق با هم روشن می‌شود، آفتاب سر می‌زند، یک ماه بدر دیگر، لیوان لب پر می‌شود، قهوه سرد. عطسه می‌کنم. دوقلوها مثل یک کپه شاخه و برگ هستند. خجالتی (وولف دیتریش شنوره) مارمولکی رفت پیش ماری که چشم پزشک بود. از او خواست برایش عینکی تهیه کند. مار گفت: «عینک به چه درد تو می‌خورد؟ مگر با عینک و بی عینک فرقی می‌کند؟ تو که جایی را نمی‌بینی.» -عینک که بزنم دیده می‌شوم. مبارک است، مبارک! (جی ماروتی) جان با عجله خودش را به بیمارستان رساند. نه پس‌اندازی داشت و نه پول‌وپله‌ای. با سابقه‌ی کار یک‌روزه، از کجا باید می‌آورد هزینه بیمارستان را بدهد؟ اما مهم نبود. از پس آن برمی‌آمدند. شیرینی بچه به دردسرش می‌ارزید. در بخش زنان و زایمان نگاهش به شریل افتاد که دو تا قنداق بغلش بود. جابه‌جا غش کرد. کارگر فصلی (آندره نولان) تازه وارد شرکت شده‌ام. نمی دانم کارم چقدر طول می کشد. توی هر شرکتی که وارد می‌شوم، باید جمع کنند بروند. قبل از آن‌که من در اداره حاضر شوم، کارها خوابیده. قرارداد، مصاحبه یا گزینشی در کار نیست. من مدیران و حتی روسای ادارات را نمی‌شناسم. پرونده‌ها، پوشه‌ها، میزها و صندلی‌ها را بسته‌بندی کرده‌اند. من هم همراه وسایل، تجهیزات و کارکنان قدیمی شرکت جابه‌جا می شوم. کارم که تمام می‌شود، از شرکت چیزی نمی‌ماند. من کارگر فصلی حمل بار هستم.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است