#
#
دسته بندی : مقاله - ادبیات فارسی

شکاریم یک سر همه پیش مرگ (جستارها،گفتارها و نوشتارها)

(ادبیات فارسی،مقاله ها و خطابه های فارسی،قرن 14)
نویسنده: شاهرخ مسکوب
260,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 294
شابک 9789641852650
تاریخ ورود 1399/03/21
نوبت چاپ 11
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 343
قیمت پشت جلد 260,000 تومان
کد کالا 91247
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
شاهرخ مسکوب بیش و پیش از هرچیز خود را جستارنویس (essayiste) می‌دانست نه محقق: «محقق به هیزم و خاکستر توجه دارد، جستارنویس به آتش». نمونه‌ی برجسته‌ی جستارهایش ارمغان مور بود که در سال‌های پایانی عمر نوشت. خود او با فروتنی همیشگی‌اش می‌گوید: «این چیزهایی که من می‌نویسم تحقیق به معنای کلاسیک نیست… کارم فکرکردن به ادبیات خودمان است، چه غنایی چه حماسی. برای این کار باید پژوهش کرد، اما سختی کار در این است که بعد حاصل تمام این سوادی را که به دست‌آمده به فراموشی سپرد. آدم باید یاد بگیرد اقوال این و آن را دور بریزد و فقط بینش آن‌ها را بگیرد.» شاهرخ مسکوب عاشق زبان فارسی بود. «ایرانی‌بودن با همه‌ی مصیبت‌ها به زبان فارسی‌اش می‌ارزد. من در یادداشت‌هایم آرزوی زبانی را می‌کنم که وقتی از کوه صحبت می‌کند به سختی کوه باشد و وقتی از جان یا روح… از سَبُکی به دست نتواند آمد.» این کتاب مجموعه‌ای از جستارها، گفتارها و نوشتارهای او را در باب نقش عقل و معنا در تفکر ناصرخسرو، شعر متعهد فارسی در دهه‌های 30 و 40 شمسی، خاطرات رزمندگان حزب توده و... در بر گرفته و همچنین گفت‌وگوهایی پیرامون شعر و هنر و ادبیات با کسانی چون هوشنگ ابتهاج، بهمن محصص، مرتضی کیوان، سیاوش کسرایی و... را در خود جا داده است.
بخشی از کتاب
‌می‌دانست که ترس چیز بدی است، اصلا بعضی وقت‌ها آدم را به کشتن می‌دهد، شکارچی‌هایی را می‌شناخت که خودشان را باخته بودند و همین به کشتن‌شان داده بود. حسین استکی همین‌طوری مُرد. خرس را زخمی کرده بود. خرس فرار می‌کرد، بالای گردنه‌ی کوه، خرس زخمی از بغل گردنه پیچید، خورد به پرتگاه، بالای سر تخته‌سنگ‌های صاف و عبورناپذیر بود. خرس گیر افتاد، حسین هم مثل خرس فکر می‌کرد، گردنه راه می‌دهد و خرس در رفته. همین‌طور با عجله و نفس‌زنان از بغل گردنه تخته‌سنگی را دور زد، ناگهان خودش را ده پانزده‌متری خرس دید. زیر پا پرتگاه بود و دست چپ آبکندی به عمق چهار پنج متر و عرض کمتر از یک متر. به‌جای آن‌که شلیک کند یا خودش را برساند آن طرف آبکند، از دستپاچگی خودش را انداخت توی پرتگاه. تا وسط راه تفنگش را هم ول نمی‌کرد. ته دره خودش هم مثل تفنگش تکه‌پاره شده بود.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است