دسته بندی : رمان خارجی

خانم چاپستیک

(داستان های چینی،قرن 21م)
نویسنده: شین ران
150,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 256
شابک 9786225667099
تاریخ ورود 1401/06/29
نوبت چاپ 5
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 231
قیمت پشت جلد 150,000 تومان
کد کالا 116444
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب پیش رو داستان سه خواهر از روستایی دورافتاده را روایت می‌کند که در فقر زندگی می‌کنند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند برخلاف باور عموم روستاییان چینی که زنان را همچون چاپستیک ضعیف و شکننده می‌دانند، با قدرت و پشتکار، کاری را آغاز کنند و خانواده خود را از فقر و تنگدستی برهانند؛ بنابراین راهی شهر نانجینگ می‌شوند و نهایت توان خود را به‌کار می‌گیرند تا با زندگی جدید خود هماهنگ شوند. داستان از سال 2001 و از زمانی که «سه»، سومین دختر خانواده‌ای که همه‌ی فرزندان آن دختر هستند و به همین دلیل پدر خانواده هیچ نامی روی آن‌ها نگذاشته و به ترتیبی که به دنیا آمده‌اند صدایشان می‌کنند، می‌تواند به کمک عمو دو، از روستایشان و از بار ازدواج با مردی فلج از فرزندان یکی از بالادستی‌ها به شهر بگریزد آغاز می‌شود. در این روزگار و در منطقه‌ای که دختر و خواهرانش زندگی می‌کنند، زنان تنها با ازدواج و به دنیا آوردن پسرها ارزش پیدا می‌کنند. اما سه که نمی‌خواهد زیر بار آن‌چه که جامعه اطرافش به او اجبار می‌کند بماند، از خانه‌اش فرار می‌کند تا شاید بتواند شرایط بهتری را برای خودش دست‌وپا کند. این رمان از جذابیت و گیرایی بالایی برخوردار است و به موضوعات مختلفی همچون: مهاجرت از روستا به شهر و شوک فرهنگی، نگاه جوامع روستایی به زنان و... می‌پردازد.
بخشی از کتاب
سه هفته طول کشیده بود تا خواهران بفهمند چگونه می‌توانند یکدیگر را ملاقات کنند. سه که روزهای دوشنبه تعطیل بود، چندین بار به دیدن شش رفته بود. از آنجا که چای‌خانه‌ی کتاب خور به تازگی باز شده بود، شش می‌توانست یک روز در هفته به انتخاب خودش تعطیل باشد، پس بیرون از مغازه با سه قرار می‌گذاشت و آن دو با یکدیگر در همان اطراف قدم می‌زدند. اما پنج که متوجه نشده بود می‌تواند روز تعطیلش را خودش انتخاب کند، وقتی خاله وانگ به او روز چهارشنبه را پیشنهاد داد، فقط سری تکان داد. این‌گونه پنج دو روز فرصت داشت تا مخزن داروهایی را که در آخر هفته استفاده شده بودند، پر کند و به همچنین بعد از چهارشنبه دو روز فرصت داشت تا خودش را برای آخر هفته‌ی پیش رو آماده کند. با اینکه سه دو دوشنبه سعی کرده بود به ملاقات پنج برود، مسئول پذیرش مرکز آبی به او اجازه نداده بود تا حواس پنج را در ساعات کاری از کارش پرت کند. شش هم نانجینگ را به خوبی نمی‌شناخت و نمی‌توانست تنهایی به دیدن پنج برود. اما خوشبختانه مهندس وو حواسش جمع بود. او نیز چهارشنبه‌ها تعطیل بود و از آنجا که هیچ خانواده‌ای نداشت، پنج را برای گشت زدن به مناطق مختلف شهر می‌برد. پنج نگران بود که زمانی که آن‌ها در مرکز نبودند، مشکلی برای پمپ‌ها و لوله‌ها پیش بیاید اما مهندس وو به او اطمینان می‌داد که دوشنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها او همه‌چیز را چک می‌کند و اگر مشکلی جزئی هم پیش بیاید، مرکز می‌تواند حوضچه‌ی مربوطه را برای یک روز تعطیل کند. سه قصد داشت به کارفرماهایش بگوید که با این روز تعطیل نمی‌تواند به ملاقات خواهرانش برود. البته تا زمانی که حرفش پیش نیامده بود، درباره‌ی پنج و شش حرفی به وانگ تونگ نزد. وانگ تونگ گفته بود: «اما سه، چرا هیچی به من نگفته بودی؟ بیا روز تعطیلت رو بندازیم چهارشنبه که راحت بتونی بری دیدن خواهرات.» و وانگ تونگ یکبار دیگر با مهربانی‌اش سه را شرمنده کرده بود. او اصلا فکر نمی‌کرد که مردم شهر این همه با فهم و کمالات باشند.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است