دسته بندی : رمان ایرانی

بهشت را بی تو نمی خواهم

(داستان های فارسی،قرن 14)
نویسنده: آزاده نظری
425,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 416
شابک 9786227945492
تاریخ ورود 1401/04/12
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 359
قیمت پشت جلد 425,000 تومان
کد کالا 114686
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
حلما و پیمان، زن و مردی جوان هستند که از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردارند؛ آن‌ها چند سال پیش به‌شکلی کاملا سنتی با هم ازدواج کردند و هرچند دختر با شوقی بالا به خانه‌ی مشترک‌شان وارد شد، اما اتفاقات خوب زندگی‌شان خیلی پایدار نبود و مدت زیادی طول نکشید که به‌صورت توافقی از هم جدا شدند. آن‌ها دخترعمو و پسرعمو هستند و شیوه‌ای در پیش گرفتند که روابط خانوادگی‌شان به هم نریزد. حالا 4 سال از جدایی حلما و پیمان می‌گذرد، دختر با شرایطش کنار آمده و به تشکیل زندگی مشترک فکر نمی‌کند. در این میان او درگیر ماجرای دختری به نام آرام می‌شود که برادرش برای حل مشکل او وارد عمل شده و از حلما مشاوره می‌گیرد و از سوی دیگر خواستگاری مجدد پیمان دریای آرام زندگی‌اش را متلاطم می‌کند.
بخشی از کتاب
همیشه به مراجعینی که همسرشان را از دست داده بودند یا به هر دلیلی از همسران‌شان جدا شده بودند، می‌گفتم تنهایی چیز سختی است. تنها بودن فقط برازنده‌ی خداست. ما نیاز داریم به کسی که در مسیر طولانی زندگی کنارمان باشد، دوست‌مان داشته باشد، دوستش داشته باشیم. همین که بدانیم کسی به ما فکر می‌کند، با غم‌ها و شادی‌هایمان همراهمان است، کافی است. قرار نیست بهترین امکانات را داشته باشیم. چه بسیارند کسانی که امکانات خوبی دارند، اما خوشبخت نیستند. هر شبی که در خانه‌ی پیمان با نگرانی می‌گذراندم که چرا دیر کرده، چرا مرا نمی‌بیند، به من توجه نمی‌کند، غروری از من شکسته شد. با وجود اینکه بهترین امکانات را در اختیار داشتیم، کنار هم حال خوبی نداشتیم و احساس خوشبختی نمی‌کردیم. طبق عادتم کنار پنجره رفتم. پرده را کنار زدم. هوای اسفند ماه شبیه به هوای بهاری شده بود و خبری از سرمای زمستان نبود. رو به آسمان خدایم را شکر کردم و از او برای ادامه‌ی راهم کمک خواستم. به دلایل مشکلاتی که در زندگی با پیمان تجربه کرده بودم، قرار گرفتن در رفت و آمدهای دو نفره و تغییر شکل ارتباطات و ابراز علاقه‌ها و ایجاد روابط نزدیک‌تر، همه از مسائلی بود که وقتی به آن فکر می‌کردم، حس نگرانی و هیجان در وجودم شکل می‌گرفت. به خودم اطمینان می‌دادم که به بهترین شکل می‌توانم رابطه‌ی عاطفی و حسی‌ام را پیش ببرم، چون او هم پسری احساساتی بود، اما این مسئله که او اولین‌ها را تجربه می کرد کنار من، بار مسئولیت را برای منی که تجربه‌ی دومم بود و کمی اعتماد به نفسم هم در بعضی از روابط خصوصی‌ام در زندگی با پیمان آسیب دیده بود، نگران می‌کرد...
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است