دسته بندی : رمان خارجی

مکان واقعی

(داستان های فرانسه،قرن 21م،برنده جایزه نوبل ادبیات 2022)
نویسنده: آنی ارنو
90,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 90
شابک 9786223080630
تاریخ ورود 1401/12/22
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 95
قیمت پشت جلد 90,000 تومان
کد کالا 121138
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
"مکان واقعی"، کتاب کوچک پرماجرایی است که توسط میشل پورت و آنی ارنو تهیه شده است. ارنو نویسنده‌ای است که بر خودزندگی‌نامه‌نویسی (اتوبیوگرافی autobiography) تاکید دارد. آن‌طور که گفته شده دلیل انتخاب این سبک از روایتگری، رابطه‌ی تنگاتنگی است که با جامعه‌شناسی پیدا می‌کند و احتمالا این علاقه‌مندی نویسنده نیز مبتنی بر دغدغه‌های سیاسی او است. و البته "میشل پورت" نیز که در این کتاب نقش پرسشگری هشیار را به عهده گرفته، کارگردان فیلم‌های مستند است، ازجمله مستندهایی درباره‌ی ویرجینیا وولف و مارگریت دوراس. این مصاحبه هم به‌واقع پیش‌نیاز ساخت مستندی بوده درباره‌ی خود آنی تا میشل در مقام کارگردان، با زندگی و کتاب‌های او و ارتباط میان آن دو بیشتر آشنا شود. در میان این گفت‌وگوی (گفت‌وگوی میشل و آنی) جذاب که به جد مبتنی بر خودروایتگری است، آنی از شکاف نسلی بین خود و پدرش به‌مثابه شکافی لاینحل که پر از رنج و حرمان است، سخن می‌گوید. آنی از این شکاف عمیقِ جدایی که نتوانسته از آن بیرون بیاید و نسبتش با مقوله‌ی فرهنگ‌پذیری (acculturation) حرف می‌زند. آنی می‌گوید علم جامعه‌شناسی به من آموخت که وضعیتم مثل وضعیت کسانی است که "از یک طبقه‌ی اجتماعی به طبقه‌ای دیگر صعود یا نزول می‌کنند". به قول آنی، نوشتن یک مکان است؛ مکانی غیرمادی. پیرو این گزاره می‌شود گفت تلاش نویسنده‌ی زنی که ترجیحش روایتگری است، ساختن مکانی بیرون از هنجارهای تحمیلی و منزلتی جامعه است تا بتواند دقایقی از رهایی را تجربه کند و امکانی جمعی برای تجربه‌ی دقیقه‌هایی از رهایی را فراهم آورد. کتاب "مکان واقعی" دارای سرفصل‌های متعددی‌ست که بنابر موضوعیت بحث، نام گرفته‌اند. نویسنده ذیل سرفصل ژرفا درباره‌ی تجربه حرف می‌زند. او می‌گوید:"هیچ‌چیز واضح نیست و خلاصه بگویم شما باید سعی کنید بفهمید و بدانید تجربه چه چیزی به شما می‌دهد. این نگارش است که دانش را ترسیم می‌کند و دانش، زیستن و واقعیت را برمی‌انگیزد."
بخشی از کتاب
سال 1977، همراه با همسرم که به ‌تازگی در شهر جدید سرژی پُنتواز کارمند شده بود به اینجا آمدم. پس می‌شود گفت تصادفی، باوجوداین، وقتی برای اولین‌بار خانه را دیدم حس کردم این خانه انتظار مرا می‌کشیده، حس کردم در یکی از رؤیاهایم آن را دیده‌بودم... اوایل دهۀ 1980، بعد از جدایی از همسرم همین جا ماندم و الان سی و چهار سال است که در این خانه زندگی می‌کنم. نمی‌توانم زندگی در جای دیگری را تصور کنم. بیشتر از همه، فضای این خانه را دوست دارم؛ فضای داخلی و بیشتر از آن، فضای بیرونی که مشرف به درۀ اوآز و پل‌های سرژی نویل است. این چشم‌انداز دائما در حال تغییر است، چون نور روی برکه‌ها هیچ‌وقت ثابت نیست. این نور تا پاریس امتداد دارد و از اینجا می‌شود برج ایفل را دید. شب‌ها برج ایفل را نورانی می‌بینم. درآن‌واحد هم نزدیک است و هم دور. فکر می‌کنم این همان حسی است که در برابر پاریس و شاید حتی نسبت به جایگاهم در دنیا دارم. شاید عجیب به نظر برسد اگر بگویم هیچ‌وقت برای اقامت به پاریس باز نخواهم گشت...
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است