دسته بندی : رمان نوجوان

دختر فیلی

(داستان های نوجوانان انگلیسی،قرن 21م)
432,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 288
شابک 9789641703792
تاریخ ورود 1401/05/03
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 230
قیمت پشت جلد 432,000 تومان
کد کالا 115131
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
فیل‌ها هرگز چیزی را فراموش نمی‌کنند اما لکسینگتون ویلو پیش از طوفان را به یاد نمی‌آورد. فقط خاطرش هست که طوفان او را به باغ‌وحشی آورد و نزدیک فیلی به نام نایا رها کرد. نایا او را در پناه خودش نگه داشت و نگذاشت طوفان وحشی جانش را بگیرد. لکس سال‌هاست بدون اینکه اسم و روز تولدش را بداند و بفهمد از کجا آمده و خانواده‌اش کجا هستند در باغ‌وحش با راجر، سرپرستش و بهترین دوستش، فیشر و زمزمه‌های همیشگی باد دم گوشش زندگی می‌کند. حالا او دوازده‌ساله است و می‌تواند بعد از پنج سال در اولین روز از تعطیلات تابستان به طویله‌‌ی آموزشی فیل‌ها برود و نایا را ببیند. نایا، تصاویر ذهنی‌اش را برای لکسینگتون ارسال می‌کند و لکس فکرهای او را در سرش می‌ببیند. نایا از او می‌خواهد به جنگل بیرون باغ‌وحش برود. باد اعتراض می‌کند و سعی دارد لکس را از رفتن به جنگل منصرف کند اما لکس تصمیمش را گرفته. می‌داند برای یافتن جواب سوال‌ها باید شجاع باشد و پا به جهان بیرون از باغ‌وحش بگذارد تا حقیقت را کشف کند. پس ماجراجویی شروع می‌شود و همین سرآغاز آشنایی او با ارواح، گنج گمشده و معمایی است که می‌تواند کلید پیداشدن خانواده‌اش باشد. سلستا ریمینگتون، نویسنده‌ی کتاب، در دانشگاه بریگهام‌ یانگ روان‌شناسی اجتماعی خوانده و دستی هم در هنرهای نمایشی دارد. او تقریبا در تمام مناطق آمریکا زندگی کرده و علی‌رغم اینکه نمی‌تواند با باد حرف بزند شاهد چندین طوفان بوده. سلستا طرفدار سرسخت فیل‌هاست. همچنین حامی انجمن رفاه حیوانات نمایشی، پناهگاه‌های حیات‌وحش و عضو جامعه‌ی نویسندگان و تصویرگران کتاب کودک است. او این روزها با همسر و فرزندانش در راکی موینتین آمریکا زندگی می‌کند و در حیاط خانه‌‌اش یک خط‌آهن کوچک و قطار بخار واقعی دارد. · برنده‌ی جایزه‌ی Reading the West Book Awardسال 2020
بخشی از کتاب
رابطه‌‌ی من و باد شکراب است. تقصیر باد است که من اسم و روز تولد ندارم. حتی چیزی درباره‌ی خودم نمی‌دانم تا قصه‌ام را شروع کنم. وقتی کوچک بودم خانوده‌ام را بُرد و حالا نه آنها را به یاد می‌آورم و نه می‌دانم از کجا آمده‌ام. بارها خواهش کردم خانواده‌ام را برگرداند اما باد اصلا شنونده‌ی خوبی نیست و به‌جای گوش‌دادن بیشتر حرافی می‌کند. می‌توانم چیزهایی را که پچ‌پچ می‌کند بشنوم. مدام یادآوری می‌کند اشباح واقعی هستند و فیل‌ها حرف می‌زنند. با اینکه زبانش را می‌فهمم و همه‌جا دنبالم می‌آید و نصیحتم می‌کند، هیچ‌وقت نمی‌تواند بُردن خانواده‌ام را جبران کند و بابت آن به من مدیون است. باز جای شکرش باقی است که دست‌کم مرا جایی آورد که توانستم خانه و سرپناهی داشته باشم...
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است