دیوار چهارم 9 (دوران های زندگی انسان)
(نمایشنامه آمریکایی،قرن 20م،نمایشنامه تک پرده ای آمریکایی)
موجود
ناشر | قطره |
---|---|
مولف | تورنتون وایلدر |
مترجم | شکیبا محب علی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 132 |
شابک | 9786223080159 |
تاریخ ورود | 1401/04/20 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 131 |
کد کالا | 114867 |
قیمت پشت جلد | 460,000﷼ |
قیمت برای شما
460,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
تورنتون وایلدر، نمایشنامهنویس و رماننویس آمریکایی، در سال ۱۸۹۷ در مدیسون، ویسکانسین به دنیا آمد. پدرش روزنامهنگار بود و بعدها وارد عرصهی سیاست شد. وایلدر مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه ییل و مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشتهی ادبیات فرانسه از دانشگاه پرینستون گرفت. وی به زبانهای فرانسوی، چینی و ایتالیایی مسلط بود.
وایلدر سه بار موفق به کسب جایزهی پولیتزر شد: در سال ۱۹۲۸برای رمان پُل سَن لوئیس ری، در سال ۱۹۳۸ برای نمایشنامهی شهر ما و در سال ۱۹۴۳ برای نمایشنامهی جان کندن. سپس در سال ۱۹۶۸، جایزهی ملی کتاب آمریکا را برای رمانش با نام روز هشتم دریافت کرد.
تورنتون وایلدر در مجموعهی دورانهای زندگی انسان، به چهار دورهی اصلی زندگی انسان پرداخته است و در هر یک از نمایشنامههای این مجموعه یکی از این دورانها را به تصویر کشده است: طفولیت یا همان نوزادی، کودکی، جوانی و میانسالی.
در نمایشنامهی طفولیت، دو نوزاد در پارک با زبان خودشان با یکدیگر صحبت میکنند، زبانی که بزرگترها متوجه آن نمیشوند. دو نوزاد مشتاق یادگیری هستند. حرفهای بزرگترها را تکرار میکنند، ولی نمیتوانند کلمات را درست ادا کنند، نمیتوانند درست حرف بزنند و به گریه میافتند، و گریه و نالهتنها چیزی است که بزرگترها متوجه آن هستند.
نمایشنامهی کودکی، خانوادهای را به تصویر میکشد با سه کودک هشت، ده و دوازده ساله. این نمایشنامه در واقع یکی از بازیها و رویاهای این بچهها است و آنچه را در ذهنشان میگذرد به تصویر میکشد و تا حدی عدم درک متقابل کودکان و والدین را به نمایش میگذارد.
نمایشنامهی جوانی، فضایی متفاوت دارد. داستان در جزیزهای اتفاق میافتد که فقط جوانان ساکن آن هستند. در واقع همهی ساکنان این جزیره هنگامی که به بیستونه سالگی میرسند، شراب مقدس را مینوشند، سوار بر قایق شده و خود را به دستان دریا میسپارند. لذا در این جزیره هیچ آدمی بیشتر از بیستونه سال سن ندارد. نمایشنامه گفتوگویی است بین ناخدایی که کشتیاش شکسته و به این جزیره رسیده، و چند نفر از ساکنان جزیره. ناخدایی که چهلوشش سال سن دارد و برای ساکنان جزیره عجیب است.
و نمایشنامهی میانسالی را گفتگوهای بین یک خانواده چهار نفره شکل میدهد. مکان نمایشنامه مشخص نیست، تنها مشخص است که نزدیک یک دریاچه است، و در طول نمایشنامه با عنوان «نقطهای روی زمین» از آن یاد میشود.
این نمایشنامه دربارهی پدر و مادری میانسال، گفتگوی بین آنها و فرزندانشان، دغدغهی فرزندان، و یادآوری گذشته، خاطرات و علائق جوانی است.
وایلدر در این چهار نمایشنامه، برخی از نکات و ویژگیهای هر یک از دورانهای زندگی را به شیوهای متفاوت و با ظرافت خاص خود به تصویر کشیده است.
وایلدر سه بار موفق به کسب جایزهی پولیتزر شد: در سال ۱۹۲۸برای رمان پُل سَن لوئیس ری، در سال ۱۹۳۸ برای نمایشنامهی شهر ما و در سال ۱۹۴۳ برای نمایشنامهی جان کندن. سپس در سال ۱۹۶۸، جایزهی ملی کتاب آمریکا را برای رمانش با نام روز هشتم دریافت کرد.
تورنتون وایلدر در مجموعهی دورانهای زندگی انسان، به چهار دورهی اصلی زندگی انسان پرداخته است و در هر یک از نمایشنامههای این مجموعه یکی از این دورانها را به تصویر کشده است: طفولیت یا همان نوزادی، کودکی، جوانی و میانسالی.
در نمایشنامهی طفولیت، دو نوزاد در پارک با زبان خودشان با یکدیگر صحبت میکنند، زبانی که بزرگترها متوجه آن نمیشوند. دو نوزاد مشتاق یادگیری هستند. حرفهای بزرگترها را تکرار میکنند، ولی نمیتوانند کلمات را درست ادا کنند، نمیتوانند درست حرف بزنند و به گریه میافتند، و گریه و نالهتنها چیزی است که بزرگترها متوجه آن هستند.
نمایشنامهی کودکی، خانوادهای را به تصویر میکشد با سه کودک هشت، ده و دوازده ساله. این نمایشنامه در واقع یکی از بازیها و رویاهای این بچهها است و آنچه را در ذهنشان میگذرد به تصویر میکشد و تا حدی عدم درک متقابل کودکان و والدین را به نمایش میگذارد.
نمایشنامهی جوانی، فضایی متفاوت دارد. داستان در جزیزهای اتفاق میافتد که فقط جوانان ساکن آن هستند. در واقع همهی ساکنان این جزیره هنگامی که به بیستونه سالگی میرسند، شراب مقدس را مینوشند، سوار بر قایق شده و خود را به دستان دریا میسپارند. لذا در این جزیره هیچ آدمی بیشتر از بیستونه سال سن ندارد. نمایشنامه گفتوگویی است بین ناخدایی که کشتیاش شکسته و به این جزیره رسیده، و چند نفر از ساکنان جزیره. ناخدایی که چهلوشش سال سن دارد و برای ساکنان جزیره عجیب است.
و نمایشنامهی میانسالی را گفتگوهای بین یک خانواده چهار نفره شکل میدهد. مکان نمایشنامه مشخص نیست، تنها مشخص است که نزدیک یک دریاچه است، و در طول نمایشنامه با عنوان «نقطهای روی زمین» از آن یاد میشود.
این نمایشنامه دربارهی پدر و مادری میانسال، گفتگوی بین آنها و فرزندانشان، دغدغهی فرزندان، و یادآوری گذشته، خاطرات و علائق جوانی است.
وایلدر در این چهار نمایشنامه، برخی از نکات و ویژگیهای هر یک از دورانهای زندگی را به شیوهای متفاوت و با ظرافت خاص خود به تصویر کشیده است.
بخشی از کتاب
بانو سیبل: ساکت باش، جنکینز. پیرمرد، به شما غذا میدهیم. پیرمردهای دیگری هم در این جزیره بودهاند. به آنها هم قبل از رفتنشان غذا دادیم.
گالیور: امیدوارم خیلی طول نکشد.
بانو سیبل: طول نمیکشد.
گالیور: درست فهمیدم، خانم؟ درست شنیدم که شما قبلا، هرگز یک آدم چهلوششساله ندیدهاید؟
بلیندا: چهلوشش! هیچکس آدمی با سن بیشتر از بیستونه سال ندیده است. بهجز کسانی که در دریا سرگردان بودند، مثل خودتان. در این جزیره هیچکسی نیست که بیشتر از بیستونه سال سن داشته باشد و هرگز نخواهد بود.
گالیور: خدای مهربان! با آدمهای پیرتان چهکار میکنید؟
بانو سیبل: من الان میروم و یک نفر را صدا میکنم که نیازهای تو را برطرف کند. دنبال من نمیآیی! اینجا را هم ترک نمیکنی! امروز، روز جشن است و مهمترین مسئله این است که هیچکس شما را نبیند. یعنی، تا آنجا که ممکن است افراد کمی شما را ببینند. جکینز کنار او بمان.
بلیندا: من، سرکار خانم!
بانو سیبل: با او حرف نزن. (با بیاعتنایی او را ارزیابی میکند.) فکر نمیکنم بتواند خیلی راه برود.
بلیندا: (عصبی میشود.) اوه، سرکار خانم، سرکار خانم. من را با او تنها نگذارید. من با دیدن این ریختوقیافه حالم بد میشود. (زانو میزند و به بانو سیبل میچسبد.) من حالم بد میشود. حالم بد میشود.
بانو سیبل: بلند شو، جنکینز! بسیار خب، من کنار این مرد میمانم. نزد دوکِ کورنوال برو. او را کنار بِکش و آهسته با او صحبت کن. به او بگو که با این ... خارجی مواجه شدهایم. او میداند چهکار کند.
گالیور: امیدوارم خیلی طول نکشد.
بانو سیبل: طول نمیکشد.
گالیور: درست فهمیدم، خانم؟ درست شنیدم که شما قبلا، هرگز یک آدم چهلوششساله ندیدهاید؟
بلیندا: چهلوشش! هیچکس آدمی با سن بیشتر از بیستونه سال ندیده است. بهجز کسانی که در دریا سرگردان بودند، مثل خودتان. در این جزیره هیچکسی نیست که بیشتر از بیستونه سال سن داشته باشد و هرگز نخواهد بود.
گالیور: خدای مهربان! با آدمهای پیرتان چهکار میکنید؟
بانو سیبل: من الان میروم و یک نفر را صدا میکنم که نیازهای تو را برطرف کند. دنبال من نمیآیی! اینجا را هم ترک نمیکنی! امروز، روز جشن است و مهمترین مسئله این است که هیچکس شما را نبیند. یعنی، تا آنجا که ممکن است افراد کمی شما را ببینند. جکینز کنار او بمان.
بلیندا: من، سرکار خانم!
بانو سیبل: با او حرف نزن. (با بیاعتنایی او را ارزیابی میکند.) فکر نمیکنم بتواند خیلی راه برود.
بلیندا: (عصبی میشود.) اوه، سرکار خانم، سرکار خانم. من را با او تنها نگذارید. من با دیدن این ریختوقیافه حالم بد میشود. (زانو میزند و به بانو سیبل میچسبد.) من حالم بد میشود. حالم بد میشود.
بانو سیبل: بلند شو، جنکینز! بسیار خب، من کنار این مرد میمانم. نزد دوکِ کورنوال برو. او را کنار بِکش و آهسته با او صحبت کن. به او بگو که با این ... خارجی مواجه شدهایم. او میداند چهکار کند.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر