دسته بندی : نمایشنامه

اژدهای طلایی (نمایشنامه های مدرن آلمانی)

(داستان های آلمانی،قرن 21م)
25,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 70
شابک 9786222019792
تاریخ ورود 1401/01/20
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1401
وزن (گرم) 78
قیمت پشت جلد 25,000 تومان
کد کالا 112491
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
داستان نمایش در یک رستوران فست‌فود چینی-ویتنام-تایلندی به نام "اژدهای طلایی" اتفاق می‌افتد. در آشپزخانه‌ی کوچک این رستوران یک مرد جوان چینی بدون مجوز اقامت کار می‌کند که اتفاقا دندان‌درد دارد. او دنبال خواهرش که سال‌ها پیش از چین به آن کشور مهاجرت کرده می‌گردد ، به خانواده‌اش قول داده تا خواهرش را پیدا کند. همچنین در همان ساختمان زوج جوانی در انتظار یک فرزند هستند و پیرمردی که می‌خواهد زمان را به عقب ببرد. در طول نمایش با جیرجیرک گرسنه‌ای مواجه می‌شویم که مورچه‌های کارگر را مورد سواستفاده قرار می‌دهد. همچنین دو مهمان‌دار که از مشتریان همیشگی این رستوران هستند. دندان‌درد مرد چینی زیاد می‌شود و کارگران دیگر آشپزخانه با آچار لوله‌کشی سعی می‌کنند که دندان خراب را بکشند. مرد جوان چینی پس از عمل آچار دچار خونریزی می‌شود و می‌میرد. ازآنجاکه اوبدون مجوز کار و بدون کارت شناسایی قانونی مشغول به کار بوده کارگران دیگر چاره‌ای ندارند که او را گم‌وگور کنند. او را لای فرشی با نقش اژدها پیچیده و به رودخانه می‌اندازند. سفر بازگشت او به چین از راه آبی آغاز می‌شود بی‌آنکه خواهرش را پیدا کرده باشد.
بخشی از کتاب
مرد: رستوران اژدهای طلایی! الان بعدازظهره و نور کم‌جون آفتاب تابستان از پنجره به روی میز می‌تابه. پنج آسیایی در یه آشپزخونه‌ی کوچک چینی، کنار هم جمع هستن. زن جوان: یه مرد جوون آسیایی از درد دندون به خود می‌پیچه. (ترسیده) درد دارم، درد دارم، درد. (زن جوان از فشار درد فریاد می‌زند) مرد جوان: گریه نکن، گریه نکن دیگه... زن جوان: (از درد فریاد می‌زند) درد... زن مسن: اون درد داره. مرد مسن: اون جوونک درد داره. مرد جوان: گریه نکن... گریه نکن... مرد: داد نزن... اما اون داد می‌زنه و چه‌جوری هم دادوبیداد می‌کنه. زن جوان از درد همچنان فریاد می‌زند، زن مسن نودل‌ها را در ماهیتابه سرخ می‌کند. دود بلند می‌شود. زن جوان: خیلی درد داره، دندون خیلی درد داره. مرد مسن: ما توی آشپزخونه‌ی کوچولوی یه رستوران کوچک چینی دور اون جوونک می‌چرخیم، داد نزن... اون بدجوری داد می‌زنه. زن مسن: منوی شماره‌ی هشتاد و سه! نودل با گوشت گوساله، با تخم‌مرغ و سبزیجات، گوشتِ مرغ و سس بادام، یه‌کم تند. مرد: دردِ دندون. مرد مسن: اون جوونک دندون‌درد داره. زن جوان از درد به خود می‌پیچد. مرد جوان: هم بزن... هم بزن. زن مسن مواد را در ماهیتابه هم می‌زند. مرد مسن: جوونک! مرد جوان: اون جلو، کنار پنجره، دو تا مهماندار هواپیما پشت میز نشستن، میز شماره‌ی یازده. روز به‌خیر! مرد مسن: دادوبیداد نکن. مرد: اولین مهماندار می‌گه: روز به‌خیر. مرد مسن: دومین مهماندار می‌گه: روز به‌خیر. مرد جوان: روزتون به‌خیر. زن مسن: اون دندون باید کشیده بشه. مرد جوان: میل دارین اول براتون نوشیدنی بیارم؟ زن جوان: آخ خدا... دندون... آخ خدا... آخ خدای من...
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است