کلود ولگرد (چشم و چراغ 70)
(داستانهای فرانسه،قرن19م)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | ویکتور هوگو |
مترجم | محمد قاضی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 176 |
شابک | 9789643515263 |
تاریخ ورود | 1388/02/12 |
نوبت چاپ | 6 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 165 |
کد کالا | 17937 |
قیمت پشت جلد | 1,625,000﷼ |
قیمت برای شما
1,625,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
ویکتور هوگو، نهتنها از راه سیاسی بلکه بیشتر از راه هنر به مبارزه پرداخته است بهطوری که دو کتاب وی به نامهای آخرین روز یک محکوم و کلود ولگرد که هر دو به زبان فارسی ترجمه شده است همچون یک نویسنده متعهد سعی کرده خواننده را به فکر فرو دارد. وی اعدام را قتل دیگری معرفی میکند، قتلی قانونی. در بخشی از کتاب میگوید «این اشخاصند که در کمال خونسردی و بیاعتنایی و به حکم قانون و مقررات و تشریفات و بهخاطر خیر و صلاح عمومی مرا خواهند کشت، آه؛ ای خدای بزرگ!» و در جای دیگری میگوید «دریغا؛ در این امر بههیچوجه گناه از شخص من نیست بلکه از نفس مسموم فردی محکوم به اعدام است که همهچیز را پژمرده و فاسد میسازد.
کلود کارگری فقیر اما لایق و باهوش بود. انسانی که استعدادهای ذاتی و ویژگیهای وجودی قابلتحسینی در او وجود داشت. اما دست زمانه و فقر کارش را به دزدی کشاند و پایش را به زندان باز کرد...
در این داستان ویکتور هوگو دولت و حکومت را مورد نقد قرار میدهد و بر آنها که بسیاری از معضلات جامعه را خلق میکنند، میتازد.
کلود کارگری فقیر اما لایق و باهوش بود. انسانی که استعدادهای ذاتی و ویژگیهای وجودی قابلتحسینی در او وجود داشت. اما دست زمانه و فقر کارش را به دزدی کشاند و پایش را به زندان باز کرد...
در این داستان ویکتور هوگو دولت و حکومت را مورد نقد قرار میدهد و بر آنها که بسیاری از معضلات جامعه را خلق میکنند، میتازد.
بخشی از کتاب
کلود همین که به زندان مرکزى کلروو رسید شبها در اتاقى محبوس بود و روزها در کارگاه زندان به کار کشیده مىشد. البته متوجه هستید که مقصودم از کارگاه توهین به کارگاهها نیست.
کلود ولگرد یعنى کارگر شریف سابق و دزد حال و آینده قیافه نجیب و موقر و پیشانى بلندى داشت و با آنکه هنوز جوان بود چین بر جبینش نشسته بود. در زلف سیاه و پرپشتش تک تک موهاى سفید پراکنده دیده مىشد. چشمان جذاب و مهرآمیزش در زیر کمان ابروان سیاه و موزون او در حدقه فرو رفته بود. منخرینش باز و چانهاش برآمده بود، لبانش حالتى بىاعتنا و تحقیرآمیز داشت. خلاصه مردى «باکله» بود، سرى داشت که به تنش مىارزید ولى اکنون مىبینیم که اجتماع با آن سر چه کرد.
کلود کمحرف بود ولى «ژست» و حرکت زیاد داشت. سلطه و قدرتى معنوى در سراپاى وجود او نهفته بود که دیگران را به اطاعت وامىداشت. حالت تفکرى در سیماى او دیده مىشد که حاکى از اراده و جدیت او بود نه از آلام و مصائب روحى، و با این وصف در زندگى درد و رنج بسیار دیده بود.
کلود ولگرد یعنى کارگر شریف سابق و دزد حال و آینده قیافه نجیب و موقر و پیشانى بلندى داشت و با آنکه هنوز جوان بود چین بر جبینش نشسته بود. در زلف سیاه و پرپشتش تک تک موهاى سفید پراکنده دیده مىشد. چشمان جذاب و مهرآمیزش در زیر کمان ابروان سیاه و موزون او در حدقه فرو رفته بود. منخرینش باز و چانهاش برآمده بود، لبانش حالتى بىاعتنا و تحقیرآمیز داشت. خلاصه مردى «باکله» بود، سرى داشت که به تنش مىارزید ولى اکنون مىبینیم که اجتماع با آن سر چه کرد.
کلود کمحرف بود ولى «ژست» و حرکت زیاد داشت. سلطه و قدرتى معنوى در سراپاى وجود او نهفته بود که دیگران را به اطاعت وامىداشت. حالت تفکرى در سیماى او دیده مىشد که حاکى از اراده و جدیت او بود نه از آلام و مصائب روحى، و با این وصف در زندگى درد و رنج بسیار دیده بود.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر