دسته بندی : داستان نوجوان

داستان وشنام (مجموعه داستان نوجوان)

(مجموعه داستان های کوتاه نوجوانان،قرن 14،گردآور:مریم شیرازی)
45,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 112
شابک 9786227786347
تاریخ ورود 1400/11/17
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1400
وزن (گرم) 115
قیمت پشت جلد 45,000 تومان
کد کالا 110765
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
این مجموعه حاوی 18 داستان کوتاه و عبرت‌آموز برای نوجوانان است که از نویسندگان مختلف گردآوری شده است. یکی از داستان‌های کتاب «هوای تازه» نام دارد که اثر لیلا امام جمعه است. شخصیت اصلی این داستان پسر نوجوانی به نام احمد است که بعد از فوت مادرش با پدر معتاد خود زندگی می‌کند و هر روز شاهد نابودی زندگی‌شان می‌باشد. تا این‌که پدر یکی از دوستانش از او تقاضا می‌کند در درس ریاضی به پسرش کمک کند و در مقابل به او دستمزد بدهد. پدر احمد متوجه این قضیه می‌شود و تصمیم می‌گیرد برای درمان خود اقدام کند و برای همیشه مصرف مواد را کنار بگذارد.
بخشی از کتاب
ساعت بالای تخت دارد زنگ می‌زند. صبا دوست ندارد چشمانش را باز کند. یک روز دیگر مثل بقیه‌ی روزها. سرش را بلند می‌کند و نگاهی به پنجره می‌اندازد. شاخه‌های خشک ساعتی را که می‌بیند، مطمئن می‌شود هنوز مامان نیست. حالا پنج ماه است که نیست. این چند ماه آن‌قدر عجیب و مبهم گذشته که انگار همه را خواب دیده. صبح شنبه است و موقع رفتن به مدرسه. امسال کلاس هفتم است. درس‌ها زیاد شده و هر روز کلی تکلیف دارد. چقدر دوست دارد نرود. اصلا برای چه باید هر روز کارهای تکراری کرد؟ دلش می‌خواهد جلو میزش به شاخه‌های خشک ساعتی نگاه کند و در خیالات گم شود. چقدر خوب است، اگر آدم مثل پرنده‌ها به هرجا می‌خواهد پر بکشد. رها باشد. همان‌جا و همان زمانی باشد که دلش می‌خواهد. کاش می‌شد چشمانش را ببندد و باز کند و ببیند مامان از در اتاق وارد می‌شود، بغلش می‌کند و با هم می‌روند به ساعتی‌ها آب بدهند و حرف بزنند. مامان خیلی گل‌وگیاه دوست داشت. توی همه‌ی اتاق‌ها و پشت پنجره‌ها همیشه سبز بود. پنجره‌ی اتاق صبا یک گل ساعتی داشت که لای نرده‌ها را پر کرده بود. تابستان و پاییز گل می‌داد و زمستان مامان رویش را با نایلون می‌پوشاند تا بهار دوباره جان بگیرد. اتاق هال پر از بنفشه‌ی آفریقایی با گل‌های رنگارنگ بود. همه می‌گفتند دستش سبز است که این بنفشه‌ها همیشه شاد و سرحال‌اند. وقتی خانه‌شان را عوض کردند، فکر می‌کرد تمام گلدان‌ها خراب شوند. اما بعداز چند ماه از قبل هم زیباتر و بهتر شدند. پنجره‌های بزرگ شمالی این خانه انگار جان می‌داد برای رشد گیاه. مامان دل مهربانی داشت. حواسش به همه چیز بود.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است