هرگز نمیر
(داستان های انگلیسی،قرن 21م)
موجود
ناشر | چترنگ |
---|---|
مولف | راب جی.هیز |
مترجم | محمد عباس آبادی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 339 |
شابک | 9786227342390 |
تاریخ ورود | 1400/11/16 |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 290 |
کد کالا | 110716 |
قیمت پشت جلد | 1,700,000﷼ |
قیمت برای شما
1,700,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
جایی در شرق دور، امپراطور ده پادشاه در هوسا باعث قحطی و فقر شده و خدایان را خشمگین کرده است. دوران امپراطور به سر رسیده و حالا پسربچهای به نام آین مأموریت دارد تا او را به سزای اعمالش برساند. بدیهی است که او نمیتواند بهتنهایی این کار را انجام دهد؛ اما جهان پر از قهرمانان دورهگرد است. فقط نکتهای وجود دارد: برای اینکه قهرمانان بتوانند به خدمت آین دربیایند، باید ابتدا بمیرند. هرگز نمیر داستانی در جهان مبارزان افسانهای چین و ژاپن است که بیشباهت به انیمهها نیست. فضای خیالی داستان با شینیگامی، ارواح انتقامجو، فنون و قدرتهای فوقبشری در مبارزه و... ما را وارد ماجرایی میکند که تداعیکنندهی آثار سینمایی است.
راب جِی. هِیز، نویسندهی انگلیسی این کتاب، پس از آزمودن مشاغل مختلف، تصمیم گرفت که به دنبال علاقهاش برود و دنیای ذهنیاش را روی کاغذ بیاورد. علاقهی او به فضاهای تخیلی و داستانهای ماجراجویانه او را به خلق داستانهای گوناگون در این زمینه واداشته است. کتابهای او علاقهمندان بسیاری دارد. در سال ۲۰۱۷ جایزهی اسپیافبیاُ را کسب کرد و هرگز نمیر نیز تقدیر منتقدان را به همراه داشته است.
راب جِی. هِیز، نویسندهی انگلیسی این کتاب، پس از آزمودن مشاغل مختلف، تصمیم گرفت که به دنبال علاقهاش برود و دنیای ذهنیاش را روی کاغذ بیاورد. علاقهی او به فضاهای تخیلی و داستانهای ماجراجویانه او را به خلق داستانهای گوناگون در این زمینه واداشته است. کتابهای او علاقهمندان بسیاری دارد. در سال ۲۰۱۷ جایزهی اسپیافبیاُ را کسب کرد و هرگز نمیر نیز تقدیر منتقدان را به همراه داشته است.
بخشی از کتاب
"چند کلمه باهاش حرف دارم که نمیخوام کسی بشنوه." این حرفش تا حد زیادی حقیقت داشت. مردم ایپیا به گفتن راز به مردگان اعتقاد داشتند، رازی که هیچ شخص دیگری در دنیا از آن اطلاع نداشت، برای اینکه زندگان و مردگان، به هر تعداد دنیایی که از هم فاصله داشتند تا ابد به یکدیگر متصل باشند.
آین مدتی به او زل زد، سپس لحظهای نگاهش به جنازۀ ملافه پیچشده افتاد. «به طرز بازگشت ناپذیری مرده.» بعد از این حرف بلند شد، از بالای جنازهای که رویش نشسته بود، عبور کرد و وارد مسافرخانه شد.
آین مدتی به او زل زد، سپس لحظهای نگاهش به جنازۀ ملافه پیچشده افتاد. «به طرز بازگشت ناپذیری مرده.» بعد از این حرف بلند شد، از بالای جنازهای که رویش نشسته بود، عبور کرد و وارد مسافرخانه شد.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر