#
#
دسته بندی : داستان نوجوان

رمان های راحت خوان (واتارو در سرزمین خیال 6)

(داستان های ژاپنی،قرن 20م)
نویسنده: میوکی میابی
195,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 334
شابک 9786222441562
تاریخ ورود 1400/11/13
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1400
وزن (گرم) 272
قیمت پشت جلد 195,000 تومان
کد کالا 110657
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب واتارو در سرزمین خیال 6 یک جلد از سری رمان‌های راحت‌خوان است. رمان راحت‌خوان یک ضلع از مثلثی است که دو راس دیگر آن را انیمه و مانگا تشکیل می‌دهند و رسالت آن پرداختن به فلسفه و اخلاقیات ضمن حفظ سادگی متن است. این اثر داستانی را روایت می‌کند که شخصیت اصلی آن پسربچه‌ای به نام واتارو میتانی است. واتارو همیشه ساکت و آرام است و به کسی کاری ندارد و سرش توی کار خودش است. تااینکه روزی دانش‌آموزی به نام میتسورو وارد مدرسه‌ی او می‌شود و پسر را وارد دنیایی پیچیده و پر از رمزوراز می‌کند. واتارو به دنبال شخصی به نام ایزدبانو است و هرکسی در این راه به او کمکی می‌کند تا ایزدبانو را پیدا کند. کتاب حاضر داستانی جذاب از خیرخواهی، شجاعت، ایمان، قدرت و وقار را راویت می‌کند.
بخشی از کتاب
واتارو بعد از صحبت کردن با مینا، دیگر توانی برای روبه‌رویی با کی‌کیما نداشت. بعدا باهاش حرف می‌زنم. خوشبختانه، چیزهای دیگری بودند که فکر واتارو را به خود مشغول می‌کرد. در اطراف گاسارا، شهرهای کوچک‌تر دیگری وجود داشتند که به حمل‌و‌نقل محصولات و تجارت کمک می‌کردند. پناهندگان این شهرها، هر روز دم دروازه‌ی گاسارا جمع شده و تقاضای ورود به شهر را داشتند، طوری که واتارو و بقیه‌ی‌ های‌لندرها حسابی مشغول رسیدگی به ترافیک پشت دروازه می‌شدند. مردی از پناهندگان پشت دروازه، درحالی‌که دست بچه‌ای را گرفته بود، نگاهی به همسر خسته‌ی خود انداخت و گفت: «اگه این شلوغی‌های هالنرا یه‌خرده دیگه ادامه پیدا کنه، خودمو به عنوان قربانی تسلیم های‌لندرها می‌کنم تا بلکه آرامش برگرده به مون!» اقامتگاه‌های ساده‌ای که برای پذیرش پناهندگان آماده شده بودند، تنها خدمات اولیه و ناچیزی به مهمانان خود ارائه می‌دادند، بااین‌حال، بسیاری از پناهندگان به این‌که بعد از چهار روز سفر، بتوانند حمامی کرده و غذایی بخورند، راضی بودند. واتارو به زن و مرد پناهنده گفت: «لازم نیست زیاد منتظر بمونید. هالنرا به زودی تموم می‌شه.» مرد به آرامی سرش را تکان داد و آهی کشید: «امیدوارم… یعنی واقعا یه قربانی لازمه؟ من که فکر می‌کنم الهه با اون قدرتش می‌تونه بدون کمک هیچ‌کسی یه حصار روشنایی قدرتمند بسازه. چند وقته این فکر به سرم زده که شاید هدف الهه از ماجرای هالنرا یه چیز دیگه باشه.» «چیز دیگه؟» «آره. ببین ما چقدر از شنیدن این خبر که یکی‌مون قراره قربانی بشه وحشت کردیم و به جون هم افتادیم. ما خیلی ضعیفیم. و همه‌ی ما فقط به فکر این هستیم که قایم بشیم و فرار کنیم. برای همین این همه آشوب به‌پا شده. و البته، خیلی‌ها هم سعی کردن از آب گل‌آلود ماهی بگیرن و یه سودی به جیب بزنن…»
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است