اعتبار زخم مختومه
(داستان های کوتاه فارسی،قرن 14)
موجود
ناشر | پردیس آباریس |
---|---|
مولف | حسن فرهادی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | زرکوب |
تعداد صفحات | 272 |
شابک | 9786227201093 |
تاریخ ورود | 1400/11/06 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1400 |
وزن (گرم) | 360 |
کد کالا | 110461 |
قیمت پشت جلد | 1,200,000﷼ |
قیمت برای شما
1,200,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتاب پیش رو که حاصل تجربیات وکیل دادگستری (حسن فرهادی) است، داستانهایی را از پروندههایی بازگو میکند که خود وکالت یکی از طرفین را در آنها برعهده داشته است. داستانهای کتاب واقعی و براساس حقیقت است و به موضوعات اجتماعی و عاطفی هرکدام از آنها پرداخته شده است که میتواند برای مخاطب شروع یک اتفاق بزرگ باشد. کتاب حاوی درسها و پیامهایی عبرتآموز است؛ با همقدمشدن با نویسنده در مسیر دادگاهها، معنی عشق، تلاطمهای زندگی، عبور از روزهای سخت و … را خواهید فهمید. این کتاب برای کسانی است که روزهای سخت و پرتلاطمی را در بدترین شرایط زندگی تجربه کردهاند، اما در کنار آن بهترین احساسات را به اطرافیان خود انتقال دادهاند.
بخشی از کتاب
پزشک قانونی بعد از یک سری تفسیر و توضیح اولیه در نظر نهایی خودش نوشته بود: «…نظر به مواردی که عنوان شد، در مورد علت فوت آقای پیمان نمیشود نظر قطعیای اعلام کرد و اعلام این مورد نیاز به تشکیل کمیسیون دارد.»
معنی این جمله یه چیزایی رو برام کاملا واضح کرد، این جمله یعنی طولانی شدن پرونده حداقل و در بهترین حالت برای سه ماه دیگه؛ این مورد یعنی زندانی موندن منیره برای حداقل سی برابر اون چیزی که پیش بینی میکرد و میکردم؛ این یعنی حداقل سه ماه پاسخ دادن به تلفنهای یک خانوادهی نگران؛ یعنی شروع یک دورهی خیلی سخت.
با اینکه میدونستم پرونده باید به کمیسیون بره و تا صدور نظر کمیسیون هم قرار بازداشت منیره ابقا میشه، ولی مثل یک انسان دم مرگ که میدونه مرگشم قطعیه، آخرین دست و پاهامو با صحبت با بازپرس و مدیر دفتر و هرکی اونجا بود، زدم و بعد جنازهی متحرک خودم رو از اون شعبه بیرون کشیدم و تو خیابونهای اطراف دادسرا سرگردون شدم.
بیرون دادسرا وقتی از کنار درختان چنار خیابان که برام مثل ستونهای تابوتم بودن، عبور میکردم، تمام حالتهای مکالمهی خودم رو با منیره و خواهراش توی ذهنم مرور میکردم و همشون هم برام یک پایان مبهم و غیرقابلپیشبینی داشت.
هنوز به محل پارک ماشین نرسیده بودم که خواهر کوچیک منیره با من تماس گرفت. وقتی با من صحبت کرد و حرفهام رو در مورد طولانی شدن حداقل سهماهی پرونده شنید، با اینکه خیلی سعی کرد خودش رو حفظه کنه، خیلی راحت از صداش عمق نگرانی و استرس رو فهمیدم و ایشون هم سریع خیلی دستپاچه و نگران، برای دادن این خبر به اعضای خانواده، مکالمه رو تموم کرد.
معنی این جمله یه چیزایی رو برام کاملا واضح کرد، این جمله یعنی طولانی شدن پرونده حداقل و در بهترین حالت برای سه ماه دیگه؛ این مورد یعنی زندانی موندن منیره برای حداقل سی برابر اون چیزی که پیش بینی میکرد و میکردم؛ این یعنی حداقل سه ماه پاسخ دادن به تلفنهای یک خانوادهی نگران؛ یعنی شروع یک دورهی خیلی سخت.
با اینکه میدونستم پرونده باید به کمیسیون بره و تا صدور نظر کمیسیون هم قرار بازداشت منیره ابقا میشه، ولی مثل یک انسان دم مرگ که میدونه مرگشم قطعیه، آخرین دست و پاهامو با صحبت با بازپرس و مدیر دفتر و هرکی اونجا بود، زدم و بعد جنازهی متحرک خودم رو از اون شعبه بیرون کشیدم و تو خیابونهای اطراف دادسرا سرگردون شدم.
بیرون دادسرا وقتی از کنار درختان چنار خیابان که برام مثل ستونهای تابوتم بودن، عبور میکردم، تمام حالتهای مکالمهی خودم رو با منیره و خواهراش توی ذهنم مرور میکردم و همشون هم برام یک پایان مبهم و غیرقابلپیشبینی داشت.
هنوز به محل پارک ماشین نرسیده بودم که خواهر کوچیک منیره با من تماس گرفت. وقتی با من صحبت کرد و حرفهام رو در مورد طولانی شدن حداقل سهماهی پرونده شنید، با اینکه خیلی سعی کرد خودش رو حفظه کنه، خیلی راحت از صداش عمق نگرانی و استرس رو فهمیدم و ایشون هم سریع خیلی دستپاچه و نگران، برای دادن این خبر به اعضای خانواده، مکالمه رو تموم کرد.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر