دسته بندی : رمان خارجی

باشگاه قتل پنجشنبه

(داستان های انگلیسی)
نویسنده: ریچارد آزمن
335,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 368
شابک 9786222541347
تاریخ ورود 1400/02/20
نوبت چاپ 6
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 348
قیمت پشت جلد 335,000 تومان
کد کالا 102971
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
باشگاه قتل پنجشنبه؛ درست خواندید، باشگاه قتل پنجشنبه. فقط یک نویسنده‌ی خلاق مثل ریچارد آزمن می‌تواند با تعدادی پیروپاتالِ ازکارافتاده، رمان جنایی‌ای بنویسد و اسمش را بگذارد باشگاه قتل پنجشنبه. خودش در جایی توضیح داده بود برای اینکه این رمان را بنویسد، فقط یک ایده‌ی خشک‌وخالی داشته و حسابی می‌ترسیده نتواند به یک اثر خواندنی تبدیلش کند، اما نتیجه‌ی تلاش چند ماهه‌اش، یعنی همین رمانِ باشگاه قتل پنجشنبه، کتابی از کار درآمده که وقتی آن را می‌خوانید ناچار پیش خودتان می‌گویید: «ارزشش را داشت. کی فکرش را می‌کرد چند آدم پابه‌سن‌گذاشته بتوانند همچین داستان جنایی درخشانی خلق کنند!» این رمان شگفت‌انگیز از آن کتاب‌هایی است که لذت خواندنش تا مدت‌ها همراه‌تان خواهد ماند. در روند پیشرفت وقایع داستان با چیزهایی آشنا می‌شوید که لنگه‌اش را در هیچ داستان جنایی دیگری ندیده‌اید. ریچارد آزمن برای‌تان یک سورپرایزِ واقعی دارد. چهار دوست عجیب در دهکده‌‌ای آرام وخلوت، هر پنجشنبه دور هم جمع می‌شوند تا با هم درباره‌ی پرونده‌های جناییِ حل‌نشده صحبت کنند. باشگاه قتل پنجشنبه اسم این دورهمی‌ها می‌شود. الیزابت (مأمور مخفی بازنشسته)، جویس (پرستار بازنشسته)، ابراهیم (روانپزشک بازنشسته) و ران (رئیس بازنشسته‌ی اتحادیه) که همگی بالای هفتاد سال سن دارند اعضای این باشگاه هستند. این ماجرا ادامه دارد تا اینکه در دهکده‌ی خود آن‌ها کسی به قتل می‌رسد و بعد قتل دیگری رخ می‌دهد. اعضای این باشگاهْ تخصص و انرژی‌شان را به کار می‌گیرند تا به دو بازرس جوان به نام‌های دانا و کریس در به‌دام‌انداختن قاتل کمک کنند.
بخشی از کتاب
احساس کردم چیزهای بیشتری درباره‌ی برنارد هست که باید بفهمم؛ شکافی هست که باید برطرف شود. تفاوت بین تنهابودن و تنهاماندن را می‌دانم، و برنارد تنها مانده است. علاج دارد. من جذب آواره‌ها می‌شوم. گری آواره بود؛ همان لحظه‌ای که دیدمش فهمیدم. همیشه شوخ، همیشه باهوش، ولی همیشه آواره و دنبال خانه؛ چیزی که من به او دادم و او هم در عوض خیلی چیزهای بیشتری به من پس داد. آخ، جویس، این‌جا برای آن مرد دوست‌داشتنی کاملا مناسب بود. دارم مثل برنارد پرحرفی می‌کنم، نه؟ خفه‌خون بگیر جویس. حالا اشک‌های حسابی مزخرف آمده‌اند. می‌گذارم بریزند. اگر آدم هرازگاهی گریه نکند، کارش به جایی می‌کشد که همیشه گریه خواهد کرد.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است