دسته بندی : رمان خارجی

گروه محکومین

نویسنده: فرانتس کافکا
145,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 111
شابک 9789643512248
تاریخ ورود 1383/09/16
نوبت چاپ 5
سال چاپ 1404
وزن (گرم) 137
قیمت پشت جلد 145,000 تومان
کد کالا 133
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
«گروه محکومین» یکی از داستان‌های کوتاه و مشهور فرانتس کافکاست که نخستین‌بار در سال ۱۹۱۹ منتشر شد. این اثر، همچون دیگر نوشته‌های کافکا، فضایی سنگین، نمادین و سرشار از ابهام دارد و پرسش‌های عمیق درباره‌ی عدالت، خشونت و سرنوشت انسان را پیش می‌کشد. داستان در جزیره‌ای دورافتاده می‌گذرد؛ جایی که دستگاهی مخوف برای اجرای حکم مجرمان ساخته شده است. این ماشین، با روشی پیچیده و هولناک، گناه فرد محکوم را بر بدن او حک می‌کند تا او در لحظات پایانی مرگ، معنای عدالت را دریابد. در این میان، شخصی بیگانه برای تماشای این اجرای حکم دعوت می‌شود و به‌تدریج در برابر پرسشی سهمگین قرار می‌گیرد: آیا چنین شیوه‌ای، عدالت است یا قساوت؟ کافکا در این داستان، دنیایی می‌سازد که در آن مرز میان قانون و خشونت، عدالت و انتقام، به‌طرزی هولناک محو می‌شود. فضای استعاری اثر، نقدی است بر نظام‌های بی‌رحم و اقتدارگرایی کور که فرد را بی‌اختیار در برابر دستگاه قدرت قربانی می‌کنند. «گروه محکومین» داستانی است تکان‌دهنده و تفکرانگیز که خواننده را با پرسش‌هایی بنیادی درباره‌ی اخلاق، انسانیت و ماهیت عدالت تنها می‌گذارد.
بخشی از کتاب
آدمیزاد یکه و تنها و بی پشت و پناه است و در سرزمین ناسازگار گمنامی زیست می‌کند که زاد و بوم او نیست، با هیچ کس نمی‌تواند پیوند و وابستگی داشته باشد. خودش هم می‌داند… می‌خواهد چیزی را لاپوشانی بکند، خودش را به زور جا بزند، گیرم مچش باز می‌شود: می‌داند که زیادی است. حتا در اندیشه و تکرار و رفتارش هم آزاد نیست. از دیگران رودرباستی دارد، می‌خواهد خودش را تبرئه کند. دلیل می‌تراشد، از دلیلی به دلیل دیگر می‌گریزد، اما اسیر خودش است، چون از خطی که به دور او کشیده شده نمی‌تواند پایش را بیرون بگذارد. گمنامی هستیم در دنیایی که دام‌های بیشماری در پیش ما گسترده‌اند، و فقط برخوردمان با پوچ است. همین تولید بیم و هراس می کند. در این سرزمین بیگانه به شهرها و مردمان کشورها ـ و گاهی زنی ـ برمی‌خوریم، اما باید سر به زیر دالانی که در آن گیر کرده‌ایم بگذریم. زیرا از دو طرف دیوار است و در آنجا ممکن است هر آن جلومان را بگیرند و بازداشت بشویم چون محکومیت سربسته‌ای ما را دنبال می‌کند و قانون‌هایی که به رخ ما می‌کشند، و کسی هم نیست که ما را راهنمایی بکند. باید خودمان کار خودمان را دنبال کنیم. به هر کس پناه می‌بریم از ما می‌پرسد: “شما هستید؟” و به راه خودش می‌رود. پس لغزشی از ما سر زده که نمی‌دانیم، و یا به طرز مبهمی از آن آگاهیم. این گناه وجود ماست. همین که به دنیا آمدیم در معرض داوری قرار می‌گیریم، و سرتاسر زندگی ما مانند یک رشته کابوس است که در دندانه‌های چرخ دادگستری می‌گذرد. بالاخره مشمول مجازات اشدی می‌گردیم و در نیمروز خفه‌ای، کسی که به نام قانون ما را بازداشت کرده بود گزلیکی به قلب‌مان فرو می‌برد و سگ‌کُش می‌شویم. دژخیم و قربانی هر دو خاموشند.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است