کاندید (ساده دل)
(داستانهای فرانسوی،قرن18م)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | فرانسوا ماری آروئه دو ولتر |
مترجم | رضا مرادی اسپیلی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 136 |
شابک | 9789643510619 |
تاریخ ورود | 1387/06/03 |
نوبت چاپ | 6 |
سال چاپ | 1403 |
وزن (گرم) | 134 |
کد کالا | 15243 |
قیمت پشت جلد | 1,250,000﷼ |
قیمت برای شما
1,250,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
بیشک مهمترین اثری که در دنیای امروز، ولتر را بدان میشناسند رمان «کاندید» (سادهدل) است. این کتاب که یک رمان کوتاه فلسفی است در واقع دیدگاه خوشبینانهی بشر به جهان را که توسط کسانی چون الکساندر پوپ و لایبنیتس تبلیغ میشد (مبنیبر اینکه دنیا بهترین جهانِ ممکن برای زندگیکردن است که خداوند میتوانسته بیافریند) به تمسخر میگیرد. زیرکی او در این بود که نام خود را از عناوین کتاب حذف کرد، والّا قطعا بار دیگر بهدلیل تمسخر باورهای دینی زندانی میشد.
بخشی از کتاب
کسانى که مىگویند همه چیز خوب است، مزخرف مىگویند، آنها باید بگویند همه چیز در نهایتِ خوبى است.
کاندید بهدقت به این سخنان گوش مىداد و آنها را بىقید و شرط مىپذیرفت؛ چرا که از نظر او دوشیزه کونهگوند بیش از اندازه زیبا بود، گو اینکه هرگز جرأت نکرده بود این را به او بگوید. او فکر مىکرد پس از سعادت بهدنیا آمدن بارونِ توندرتن ترونخ، دومین سعادت وجود دوشیزه کونهگوند بود، سومى دیدنِ هرروزهى او و چهارمى گوش سپردن به سخنانِ استاد پانگلوس، بزرگترین فیلسوفِ ایالت و بنابراین تمام دنیا.
یک روز وقتى کونهگوند نزدیک قصر در جنگل کوچکى که به آن باغ مىگفتند قدم مىزد، دکتر پانگلوس را دید که زیر بتهها به مستخدمهى مادرش درسى در فیزیک تجربى مىداد، دخترى بسیار جذاب، سبزه و فرمانبردار. از آنجا که دوشیزه کونهگوند علاقهى ذاتى به دانش داشت، نفسزنان به آزمایشهایى که پیشِ روىاش تکرارمىشد، نگریست. بهروشنى دلیلِ کافى دکتر را دید و علت و معلول را مشاهده کرد و با ذهنى پریشان و درگیر و مشتاق دانستن به خانه برگشت، با این رویا که ممکن است دلیل کافىِ کاندید جوان باشد ــ کاندید جوانى که شاید مال او باشد.
کاندید بهدقت به این سخنان گوش مىداد و آنها را بىقید و شرط مىپذیرفت؛ چرا که از نظر او دوشیزه کونهگوند بیش از اندازه زیبا بود، گو اینکه هرگز جرأت نکرده بود این را به او بگوید. او فکر مىکرد پس از سعادت بهدنیا آمدن بارونِ توندرتن ترونخ، دومین سعادت وجود دوشیزه کونهگوند بود، سومى دیدنِ هرروزهى او و چهارمى گوش سپردن به سخنانِ استاد پانگلوس، بزرگترین فیلسوفِ ایالت و بنابراین تمام دنیا.
یک روز وقتى کونهگوند نزدیک قصر در جنگل کوچکى که به آن باغ مىگفتند قدم مىزد، دکتر پانگلوس را دید که زیر بتهها به مستخدمهى مادرش درسى در فیزیک تجربى مىداد، دخترى بسیار جذاب، سبزه و فرمانبردار. از آنجا که دوشیزه کونهگوند علاقهى ذاتى به دانش داشت، نفسزنان به آزمایشهایى که پیشِ روىاش تکرارمىشد، نگریست. بهروشنى دلیلِ کافى دکتر را دید و علت و معلول را مشاهده کرد و با ذهنى پریشان و درگیر و مشتاق دانستن به خانه برگشت، با این رویا که ممکن است دلیل کافىِ کاندید جوان باشد ــ کاندید جوانى که شاید مال او باشد.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر