دسته بندی : رمان خارجی

ویل

(داستان های آمریکایی،قرن 21م)
نویسنده: آلیسون مک گی
مترجم: پریسا موسوی
175,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 215
شابک 9786222341862
تاریخ ورود 1399/03/10
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1399
وزن (گرم) 207
قیمت پشت جلد 175,000 تومان
کد کالا 90780
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
این کتاب داستان پسری به نام ویل را در خود جای داده که بعد از خودکشی پدرش تلاش می‌کند تا با کمک‌های مخفیانه‌ی خود به انسان‌های پیرامونش، بر درد و بیچارگی خود سرپوش بگذارد و بر آن غلبه کند. او روزهایی شبیه به هم را سپری می‌کند؛ بیشتر وقت ویل در مغازه‌ی «همه‌چیز یک دلار» می‌گذرد و بعد زمان خود را به فراگیری و تمرین دستور مشهور نان ذرت پدرش اختصاص می‌دهد؛ در نهایت قدم‌زدن در خیابان‌های لس‌آنجلس کار دیگری است که پسر 16ساله‌ی داستان به آن مشغول می‌شود. هنگامی که ویل متوجه می‌شود دوست دوران کودکی او پلایا در یک مهمانی مورد تجاوز قرار گرفته، یک مهمانی که ویل هم در آن حضور داشت و اگر کمی بیشتر در آنجا می‌ماند این اتفاق برای پلایا نمی‌افتاد، تن‌آسایی ناشی از غم را رها می‌کند و تصمیم می‌گیرد برای بهترشدن دنیا کاری بکند.
بخشی از کتاب
او سر تا پای مرا ورانداز می‌کند. این کار را گاهی اوقات انجام می‌دهد. انگار ناگهان متوجه می‌شود من مرد هستم؛ آیا می‌شود به من اعتماد کرد یا من هم یک متجاوز هستم؟ دستم را جلوی صورتش تکان می‌دهم؛ انگار دارم می‌گویم: هی، به من نگاه کن. من ویل هستم، پسرت که متجاوز نیست. چهره‌اش آرام شد. «متاسفم ویل. این مسئله اوقاتم را تلخ کرده است. تو هم در آن مهمانی بودی؟» «آره.» آن مهمانی سه‌شنبه بود؛ روز شب‌کاری مامان، شب تلاش برای پختن نان ذرتی. «اما زود از آن‌جا بیرون زدم.» «آن‌ها را می‌شناسی؟ آن متجاوزها را؟» نه. نمی‌شناسمشان. واقعا نه. پلایا تنها کسی است که می‌شناسم. یا عادت دارم بشناسم. ................................... امروز مامانم دوباره با گفتن این که چطور قلب پدر و مادر پلایا شکسته شده است، این ماجرا را یادآوری کرد و گفت که آیا می‌خواهم با پلایا صحبت کنم. درباره چی؟ تجاوز؟ نه. پدرم؟ نه. نان ذرتی؟ نه. من تمام این سال‌ها با پلایا درباره هیچ چیز واقعی‌ای صحبت نکرده‌ام، اما این را به مامانم نمی‌گویم. تیغ موکت‌بری‌ام را برمی‌دارم و به طرف در می‌روم. نه این‌که در موردش تمام این مدت فکر نکرده باشم. من به هرحال نمی‌توانم همیشه درباره اتفاقات حرف بزنم. «ویل؟ متاسفم.» دم در می‌ایستم. برمی‌گردم. «برای چی؟» مامانم سرش را تکان میدهد. انگار حتی نمی‌داند برای چی متاسف است.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است