دسته بندی : نمایشنامه

خانه ی عروسک 2 (تئاتر آنسو،نمایشنامه)

(نمایشنامه آمریکایی،قرن 21م)
نویسنده: لوکاس نث
140,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 120
شابک 9786003675551
تاریخ ورود 1398/11/30
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1401
وزن (گرم) 115
قیمت پشت جلد 140,000 تومان
کد کالا 88322
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
شخصیت اصلی کتاب پیش رو نُرا است، زنی زیبا، بور و به‌ظاهر نادان که مدام در پی هوا و هوس خود است و همسر توروالد هلمر، یک حقوق‌دان خودبین اما باوجدان است. رابطه‌ی زن و مرد به‌گونه‌ای است که مرد با همسر خود مانند یک کودک رفتار می‌کند؛ او از همسرش که گمان می‌کند با ترفیع مرد می‌تواند کمی ولخرجی کند می‌خواهد بیشتر مراقب باشد تا پول به‌راحتی از دستش خارج نشود اما او مدام تقاضای پول دارد. هنگامی که زن همسایه از ترفیع هلمر آگاه می‌شود از نُرا می‌خواهد در بانک شوهرش کاری برای او پیدا کند و این سرآغازی است برای برملاشدن رازهایی درباره‌ی نُرا.
بخشی از کتاب
نُرا:... تروالد، پونزده سال پیش، وقتی از اینجا رفتم، اولین کاری که کردم_چون هیچی نداشتم: نه خونه‌ای، نه خانواده‌ای، نه پولی_ این بود که رفتم توی یه پانسیون زندگی کردم و چون هیچ مهارت واقعی‌ای جز دوخت و دوز نداشتم همون کارو کردم و با خیاطی پول درآوردم و ذره‌ذره هرچی تونستم پس‌انداز کردم چون چیزی که واقعا می‌خواستم برای اولین بار توی عمرم انجام بدم، این بود که خودم باشم. برای همین وقتی به اندازه‌ی کافی پول پس‌انداز کردم، از پانسیون درآمدم و رفتم شمال زندگی کردم. و با اینکه روی پای خودم ایستاده بودم هرکاری که می‌کردم هر تصمیمی که می‌گرفتم، از چیزی که می‌خوردم بگیر تا زمان رفتنم توی تخت همیشه می‌تونستم پسِ سرم یه صدای بشنوم که شبیه صدای تو یا پدرم یا پدر روحانی یا هرچند تا آدم دیگه‌ای که می‌شناختم بود_ همیشه تو سرم داشتمش انگار که باید یه جورایی تنظیم می‌کردم با اون آدم چک کنم و بفهمم نظر اون چیه، با این‌که اون آدم وجود نداشت ولی فکرام مال اون آدمه بودن. و خب تا زمانی که اینطوری بود، تصمیم گرفتم که در سکوت زندگی کنم، با کسی حرف نزنم و نذارم کسی باهام حرف بزنه_ و تا وقتی نتونستم به‌یاد بیارم صدای آدمای دیگه چطوری بود این‌طوری زندگی کردم_ تا وقتی که دیگه جز صدای خودم یا اون چیزی که مطمئن بودم باید صدای خودم باشه هیچ صدای دیگه‌ای رو توی سرم نشنیدم. تقریبا دو سال شد، دو سال سکوت. و لحظه‌ای که تونستم صدای خودمو بشنوم، تونستم به چیزایی که می‌خواستم فکر کنم که هیچ ربطی به چیزایی که دیگران می‌خواستن نداشت. واقعا خیلی سخته که صدای خودتو بشنوی، و هر دروغی که می‌گی شنیدن صدات رو سخت‌تر می‌کنه، یکی از کارایی که خیلی می‌کنیم دروغ گفتنه؛ به‌خصوص وقتی اون چیزی که از آدمای دیگه می‌خوایم این باشه که عاشقمون باشن. اینطوری فهمیدم که من بهترینِ بهترین ِ خودمم اگه با خودم باشم.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است