بیژن الهی (شعر زمان ما 21)
(نقد و تفسیر بیژن الهی (1324)،نقد و تفسیر شعر و شاعران فارسی و ایرانی قرن 14)درباره کتاب
کتاب پیش رو یک جلد از مجموعهی شعر زمان ما است که به قصد نشاندادن حرکت شاعران معروف، از آغاز گمنامی تا زمان شهرت و چگونگی دستیابی ایشان به زبان شعری خاص خودشان نوشته شده و مطالب آن در سه بخش شامل بیان همهی جوانب کار شاعر، ارائهی موفقترین اشعار او و تفسیر و تحلیل آثار مهم شاعر است.
جلد حاضر به بیژن الهی اختصاص یافته است؛ او در تیرماه سال 1324 در تهران به دنیا آمد و باوجودآنکه مادرش دستی در هنر داشت، ورودش به عرصهی هنر با جدالی در خانوادهاش همراه شد. الهی در ابتدا به نقاشی روی آورد اما آن را رها کرد و به فعالیتهای ادبی پرداخت و مدتی بعد نیز به عرصهی مطبوعات وارد شد.
بیژن الهی همچون همنسلان خود بلندپرواز و آرمانخواه بود و با وجود تمام سختیها میخواست به دستاوردی نو در عرصهی ادبیات فارسی برسد.
او با غزاله علیزاده، نویسنده و ژاله کاظمی دوبلور، گوینده و مجری تلوزیون ازدواج کرد که هر دو ازدواجش به جدایی منجر شد.
الهی در سال 1389 در اثر سکتهی قلبی زندگی را وداع گفت.
جلد حاضر به بیژن الهی اختصاص یافته است؛ او در تیرماه سال 1324 در تهران به دنیا آمد و باوجودآنکه مادرش دستی در هنر داشت، ورودش به عرصهی هنر با جدالی در خانوادهاش همراه شد. الهی در ابتدا به نقاشی روی آورد اما آن را رها کرد و به فعالیتهای ادبی پرداخت و مدتی بعد نیز به عرصهی مطبوعات وارد شد.
بیژن الهی همچون همنسلان خود بلندپرواز و آرمانخواه بود و با وجود تمام سختیها میخواست به دستاوردی نو در عرصهی ادبیات فارسی برسد.
او با غزاله علیزاده، نویسنده و ژاله کاظمی دوبلور، گوینده و مجری تلوزیون ازدواج کرد که هر دو ازدواجش به جدایی منجر شد.
الهی در سال 1389 در اثر سکتهی قلبی زندگی را وداع گفت.
بخشی از کتاب
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانیست
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم که خورشید است
که چتر سرگیجهام را
همچنان که فرونشستن فوارهها
از ارتفاع پیشانیم میکاهد-
در حریق باز میکند؛
اما بر خورشید هم برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتیها
که کالاشان جز آب نیست
-آبی که میخواست باران باشد-
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظیها
با کبوتران از شانهی خود رم دادهست؟
که در حوض
زیر یخ زندانیست
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم که خورشید است
که چتر سرگیجهام را
همچنان که فرونشستن فوارهها
از ارتفاع پیشانیم میکاهد-
در حریق باز میکند؛
اما بر خورشید هم برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتیها
که کالاشان جز آب نیست
-آبی که میخواست باران باشد-
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظیها
با کبوتران از شانهی خود رم دادهست؟
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر