آمیتیس بی کله 4 (الی اسکلت)
(داستان های تخیلی فارسی،گروه سنی:ج(10تا11سال)،تصویرگر:حمید خلوتی)
موجود
ناشر | افق |
---|---|
مولف | محمدرضا شمس |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 128 |
شابک | 9786223320477 |
تاریخ ورود | 1402/11/23 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 108 |
کد کالا | 130958 |
قیمت پشت جلد | 1,850,000﷼ |
قیمت برای شما
1,850,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
آمیتیس از چه چیزی میترسد؟ مادر آمیتیس دندانپزشک است و به سفر کاری رفته است. آمیتیس بعد از رفتن مادرش مدام کابوس میبیند. قدرت جادویی به او کمک میکند تا هیولاهای زشت و ترسناکی توی خوابهایش ببیند و بتواند آنها را کنترل کند. هیولاها با شکلهای متنوع، اسمهای خندهدار، لحن خاص و آوازخوانیهایشان شخصیتهایی تخیلیاند که ماموریتشان ترساندن آمیتیس است، ولی آمیتیس دیگر از آنها نمیترسد. یکی دیگر از شخصیتهای بهیادماندنی این رمان، الی اسکلت از جهان مردگان است که کارهای خانه را انجام میدهد و در نبود مادر و پدر، مراقب آمیتیس است.
مجموعهی آمیتیس بیکله از تجربههای متفاوت محمدرضا شمس در زمینهی خلق فانتزی برای کودکان است. مجموعهای چهارجلدی و شخصیتمحور که قهرمان آن یک دختر دبستانی است. این دختر که آمیتیس نام دارد، با پدرش که پزشک است، در مجتمع مسکونی پزشکان زندگی میکند. مادر او هم دندانپزشک است و به سفر کاری رفته. فقدان مادر در خانه باعث شده که آمیتیس کابوس ببیند. آمیتیس میخواهد هیولاها را به غارشان برگرداند و برای همیشه جلوی آنها را بگیرد. الی اسکلت برایش تعریف میکند که عمهی آمیتیس است و یهچوم یهلنگ او را با فوتش تبدیل به اسکلت کرده است. هیولاها به دنبال گوی سخنگو هستند تا بتوانند همهجا را بگیرند. آمیتیس و الی اسکلت به جنگل مخفی میروند و به کمک سیاگالش، که همان پدربزرگ آمیتیس است، میتوانند یهچوم یهلنگ را بگیرند و دوباره به غار ببرند و همهی هیولاها را آنجا حبس کنند. در پایان الی اسکلت دوباره به شکل اول خود درمیآید. پایان کتاب غافلگیریهای جذاب و شیرینی دارد که نثر دلنشین محمدرضا شمس بر دلنشینی آن افزوده است.
مجموعهی آمیتیس بیکله از تجربههای متفاوت محمدرضا شمس در زمینهی خلق فانتزی برای کودکان است. مجموعهای چهارجلدی و شخصیتمحور که قهرمان آن یک دختر دبستانی است. این دختر که آمیتیس نام دارد، با پدرش که پزشک است، در مجتمع مسکونی پزشکان زندگی میکند. مادر او هم دندانپزشک است و به سفر کاری رفته. فقدان مادر در خانه باعث شده که آمیتیس کابوس ببیند. آمیتیس میخواهد هیولاها را به غارشان برگرداند و برای همیشه جلوی آنها را بگیرد. الی اسکلت برایش تعریف میکند که عمهی آمیتیس است و یهچوم یهلنگ او را با فوتش تبدیل به اسکلت کرده است. هیولاها به دنبال گوی سخنگو هستند تا بتوانند همهجا را بگیرند. آمیتیس و الی اسکلت به جنگل مخفی میروند و به کمک سیاگالش، که همان پدربزرگ آمیتیس است، میتوانند یهچوم یهلنگ را بگیرند و دوباره به غار ببرند و همهی هیولاها را آنجا حبس کنند. در پایان الی اسکلت دوباره به شکل اول خود درمیآید. پایان کتاب غافلگیریهای جذاب و شیرینی دارد که نثر دلنشین محمدرضا شمس بر دلنشینی آن افزوده است.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر