سلامان و ابسال (عاشقانه ها)
(داستان های فارسی،قرن 14،تصویرگر:نازلی تحویلی)
ناموجود
ناشر | پیدایش |
---|---|
مولف | نرگس آبیار |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 112 |
شابک | 9786222440695 |
تاریخ ورود | 1401/09/22 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 108 |
کد کالا | 129871 |
قیمت پشت جلد | 570,000﷼ |
این کالا اکنون قابل سفارش نیست
درباره کتاب
کتاب سلامان و ابسال اثر بازنویسی شده ی یکی از آثار ادبی کهن به قلم نورالدین عبدالرحمن جامی است که به همت نرگس آبیاری تهیه شده و با تصویرگری نازلی تحویلی از سوی انتشارات پیدایش به چاپ رسیده است.
سلامان و ابسال داستانی تمثیلی است که مفهومی عرفانی را در لایه های زیرین خود جای داده و از صعود انسان سالک از درجات پایین حیوانی به درجات بلند معنوی حکایت دارد. این اثر مورد توجه چند فیلسوف قرار گرفته، برخی آن را شرح و تاویل کرده اند، برخی برای بیان مفاهیم عرفانی مورد نظر خود آن را به شکلی متفاوت از ترجمه حنین بن اسحاق (نخستین ترجمه از یونانی به عربی) روایت کرده و جامی در قرن نهم با کاری تازه و نو بر این اثر، داستان آن را به نظم درآورده است.
سلامان و ابسال قصه ای است از پادشاهی زاهد که برای داشتن وارثی، در پیکری که به دست حکیمی ساخته می شود فرزند خود را می پرورد و پس از به دنیا آمدن فرزندش او را سلامان می نامد. پادشاه دایه ای به نام ابسال برای فرزند خود می گیرد. هنگامی که سلامان بزرگ می شود، عشقی میان او و ابسال شکل می گیرد. پادشاه می کوشد تا جلوی این عشق را بگیرد و به این منظور از همان حکیم کمک می جوید...
خواننده نوجوان اثر پیش رو می تواند یکی از آثار ارزشمند ادبی را در این کتاب به شکلی ساده تر مطالعه کند و از محتوای آن بهره مند شود.
سلامان و ابسال داستانی تمثیلی است که مفهومی عرفانی را در لایه های زیرین خود جای داده و از صعود انسان سالک از درجات پایین حیوانی به درجات بلند معنوی حکایت دارد. این اثر مورد توجه چند فیلسوف قرار گرفته، برخی آن را شرح و تاویل کرده اند، برخی برای بیان مفاهیم عرفانی مورد نظر خود آن را به شکلی متفاوت از ترجمه حنین بن اسحاق (نخستین ترجمه از یونانی به عربی) روایت کرده و جامی در قرن نهم با کاری تازه و نو بر این اثر، داستان آن را به نظم درآورده است.
سلامان و ابسال قصه ای است از پادشاهی زاهد که برای داشتن وارثی، در پیکری که به دست حکیمی ساخته می شود فرزند خود را می پرورد و پس از به دنیا آمدن فرزندش او را سلامان می نامد. پادشاه دایه ای به نام ابسال برای فرزند خود می گیرد. هنگامی که سلامان بزرگ می شود، عشقی میان او و ابسال شکل می گیرد. پادشاه می کوشد تا جلوی این عشق را بگیرد و به این منظور از همان حکیم کمک می جوید...
خواننده نوجوان اثر پیش رو می تواند یکی از آثار ارزشمند ادبی را در این کتاب به شکلی ساده تر مطالعه کند و از محتوای آن بهره مند شود.
بخشی از کتاب
آن شب طی شد و روز بعد، آفتاب خرامان خرامان سرک کشید و تاریکی شب را از زمین و آسمان دور کرد. سلامان وقتی از خواب بیدار شد، به روز گذشته خود فکر کرد و به اقراری که به ابسال کرده بود اما در این بین مسئله ای وجود داشت که او را آزار می داد. سلامان از این می ترسید که قصه دلدادگی او و ابسال به گوش هرمانوس شاه برسد و آن وقت شاه هر دو آنها را از قصر بیرون کند. مطمئن بود که اگر پدرش بویی از ماجرا می برد، او را نمی بخشید. سلامان خیلی خوب می دانست هرمانوس شاه از او انتظار دارد که جانشین شایسته ای برای او باشد و امور کشور را به مانند خودش اداره کند. اما با وجود ابسال چطور می توانست این کار را بکند؟ چطور می توانست خیال او را از خودش دور کند و مشغول امور کشورداری بشود.
سلامان می دانست تا وقتی که محبت ابسال در دل او جا دارد نمی تواند تمام توان خود را صرف اداره امور سرزمینش کند. پس تصمیم گرفت ماجرا را از چشم همه پنهان نگه دارد و این موضوع مانند یک راز بین خودش و ابسال باقی بماند.
بدین ترتیب ایام وصل سلامان و ابسال دور از چشم دیگران طی می شد. دو دلداده شادمان و سرخوش از مهر به یکدیگر روزگار می گذراندند:
روز، هفته، هفته شد مه، ماه سال
ماه و سالی خالی از رنج و ملال
همتش آن بود کآن عیش و طرب
نی به روز افتد ز یکدیگر نه شب
اما چرخ فلک انگار که با آن دو سر سازگاری نداشت! اتفاقاتی در پیش بود که آن دو دلداده از آن بی خبر بودند:
لیک دور چرخ می گفت از کمین
نیست دأب من که بگذارم چنین
ای بسا صحبت که روز انگیختم
چون شب آمد سلک آن بگسیختم
وای بسا دولت که دادم وقت شام
صبحدم را نوبت آن شد تمام
سلامان می دانست تا وقتی که محبت ابسال در دل او جا دارد نمی تواند تمام توان خود را صرف اداره امور سرزمینش کند. پس تصمیم گرفت ماجرا را از چشم همه پنهان نگه دارد و این موضوع مانند یک راز بین خودش و ابسال باقی بماند.
بدین ترتیب ایام وصل سلامان و ابسال دور از چشم دیگران طی می شد. دو دلداده شادمان و سرخوش از مهر به یکدیگر روزگار می گذراندند:
روز، هفته، هفته شد مه، ماه سال
ماه و سالی خالی از رنج و ملال
همتش آن بود کآن عیش و طرب
نی به روز افتد ز یکدیگر نه شب
اما چرخ فلک انگار که با آن دو سر سازگاری نداشت! اتفاقاتی در پیش بود که آن دو دلداده از آن بی خبر بودند:
لیک دور چرخ می گفت از کمین
نیست دأب من که بگذارم چنین
ای بسا صحبت که روز انگیختم
چون شب آمد سلک آن بگسیختم
وای بسا دولت که دادم وقت شام
صبحدم را نوبت آن شد تمام
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر