عاشقانه ها:سیمین بهبهانی
(شعر فارسی،قرن 14،گزینش:عاطفه وطن چی)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | سیمین بهبهانی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 196 |
شابک | 9786222673062 |
تاریخ ورود | 1401/07/09 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 195 |
کد کالا | 116636 |
قیمت پشت جلد | 1,550,000﷼ |
قیمت برای شما
1,550,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتاب پیش رو یک جلد از مجموعهاى با نامِ عاشقانهها است که هر جلد آن به یک شاعر معاصر اختصاص دارد؛ پنج شاعر نامآشنا که هریک دری نو به سوی جهانی «عاشقانه» به روی مخاطب میگشایند، فارغ از «سانتىمانتالیسم» رایج.
«عاشقانهها»ى هریک از این شاعران نمودار احوالِ روزگار و جهان پیرامونشان است: سیمین بهبهانی، منوچهر آتشى، محمود مشرف آزاد تهرانى (م. آزاد)، حسین منزوى، نادر نادرپور ـ که نامشان جاودان باد!
این پنج دفتر در بردارندهى شعرهاى «عاشقانه»اى هستند که مىتوانند حالوهواى دوران نوجوانى و جوانى ما را رنگى دیگر دهند ـ فارغ از شعرهاى دیگر ایشان که گاه به نالیدن از غم و درشتىهاى زمانه وادارشان کرده است. امید است این «عاشقانهها» تمهیدى باشند براى تلطیف این روزگارِ خشن و زمزمهاى بر لبِ فرزندان نسلِ آیندهى سرزمین ما و پیک و پیامآورى با گلبانگ شادى و عشق.
کتاب حاضر به عاشقانههای سیمین بهبهانی اختصاص دارد.
«عاشقانهها»ى هریک از این شاعران نمودار احوالِ روزگار و جهان پیرامونشان است: سیمین بهبهانی، منوچهر آتشى، محمود مشرف آزاد تهرانى (م. آزاد)، حسین منزوى، نادر نادرپور ـ که نامشان جاودان باد!
این پنج دفتر در بردارندهى شعرهاى «عاشقانه»اى هستند که مىتوانند حالوهواى دوران نوجوانى و جوانى ما را رنگى دیگر دهند ـ فارغ از شعرهاى دیگر ایشان که گاه به نالیدن از غم و درشتىهاى زمانه وادارشان کرده است. امید است این «عاشقانهها» تمهیدى باشند براى تلطیف این روزگارِ خشن و زمزمهاى بر لبِ فرزندان نسلِ آیندهى سرزمین ما و پیک و پیامآورى با گلبانگ شادى و عشق.
کتاب حاضر به عاشقانههای سیمین بهبهانی اختصاص دارد.
بخشی از کتاب
در پَهنْدشتِ خاطر اندوهبار من
برفى بههم فشرده و زیبا نشسته است،
برفى که همچو مخمل شفاف شیرفام
بر سنگلاخ وى، ره دیدار بسته است.
آرام و رنگ باخته و بیکران و صاف،
یعنى نشان ز سردى و بىمهرىىِ من است
در دورگاه تار و خموش خیال من
این برف سالهاست که گسترده دامن است
چندین فرونشستگى و گودىىِ عمیق
در صافىىِ سفید خموشىفزاى اوست.
مىگسترم نگاه اسفبار خود بر او
برمىکشم خروش که: «این، جاى پاى اوست.»
اى عشق تازه، چشم امیدم بهسوى توست
این دشت سرد غمزده را آفتاب کن؛
این برف از من است، تو این برف را بسوز!
این جاى پا ازوست، تو او را خراب کن!
برفى بههم فشرده و زیبا نشسته است،
برفى که همچو مخمل شفاف شیرفام
بر سنگلاخ وى، ره دیدار بسته است.
آرام و رنگ باخته و بیکران و صاف،
یعنى نشان ز سردى و بىمهرىىِ من است
در دورگاه تار و خموش خیال من
این برف سالهاست که گسترده دامن است
چندین فرونشستگى و گودىىِ عمیق
در صافىىِ سفید خموشىفزاى اوست.
مىگسترم نگاه اسفبار خود بر او
برمىکشم خروش که: «این، جاى پاى اوست.»
اى عشق تازه، چشم امیدم بهسوى توست
این دشت سرد غمزده را آفتاب کن؛
این برف از من است، تو این برف را بسوز!
این جاى پا ازوست، تو او را خراب کن!
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر