رنسانس مرگ
(داستان های فارسی ،قرن 14)درباره کتاب
داستان کتاب پیش رو در سرزمینی خیالی و دنیایی پادآرمانشهر به وقوع میپیوندد. کشوری با سیستم طبقاتی و شرایطی نامطلوب برای زندگی، که تنها بهصرفهبودنش موجب شده تا دوام پیدا کند. هر چند داستان در هریک از سه قسمت کتاب با یک شخصیت بیشتر گره میخورد، اما شخصیت کلیدی آن دختری مصمم و باهوش به نام ستاره است که در رشتهی حقوق تحصیل کرده؛ او و دیگر شخصیتهای کتاب که در فضایی نامطلوب و نامطبوع روزگار خود را سپری میکنند، بعد از کشتهشدن تعداد زیادی از مردم کشور در روزهای پایانی آبان 222 مسیری دیگر را در پیش میگیرند و برای خلق تغییراتی بزرگ پا در راه میگذارند.
بخشی از کتاب
امید پشت به معبد ایستاد و رو کرد به ستاره: به زندگی هزار ساله اعتقاد داری؟ «ستاره» نوک دستهایش را جلوی بینی و دهانش گرفت تا با بازدمش آنها را گرم کند: نمیدونم راستش هم آره هم نه. اگر بخواهم قبول کنم، خیلی سوال برام پیش میاد و اگه بخوام کاملا ردش کنم، اون وقت احساس میکنم این دنیا خیلی ناعادلانهست… تو چی؟ «امید» سوال ستاره را با سوال دیگری جواب داد: چرا فکر میکنی باید عدالتی وجود داشته باشه؟ ستاره شانههایش را بالا انداخت: اگر به عدالت اعتقاد نداشتم حقوق نمیخوندم. بیخودی که این رشته رو انتخاب نکردم! امید از لحن بالا به پایین ستاره دلخور شد. در این مدت بارها ستاره ناخواسته انتخابهایش را به رخ امید کشیده بود و حالا عدالت و انتخاب را کنارهم گذاشته بود و…
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر