پسران هاردی 5 (در جست و جوی گنج پنهان)
(داستانهای نوجوانان آمریکایی،قرن 20م)
موجود
ناشر | محراب قلم |
---|---|
مولف | فرانکلین دیکسون |
مترجم | پروین جلوه نژاد |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 176 |
شابک | 9786004135948 |
تاریخ ورود | 1399/04/23 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1399 |
وزن (گرم) | 150 |
کد کالا | 92587 |
قیمت پشت جلد | 1,000,000﷼ |
قیمت برای شما
1,000,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتاب در جستوجوی گنج پنهان (پسران هاردی 5) نوشتهی فرانکلین دیکسون است به ترجمهی پروین جلوهنژاد و چاپ انتشارات محراب قلم. پسران هاردی از پرفروشترین مجموعههای پلیسی نوجوانان است با دو شخصیت اصلی که فرانک و جو هاردی نام دارند و پسران کارآگاهی مشهور هستند. آنها باید بدون حضور پدرشان با باندی تبهکار روبهرو شوند و مسیری را طی کنند که حضور گرگهای گرسنه، وقوع کولاکهای سخت و ریزش معدن تنها گوشهای از خطرات آن است. کارآگاهان جوان با معمایی عجیب روبهرو میشوند، به اتفاقاتی رخداده در بیستوپنج سال گذشته گره میخورند، قدمبهقدم حرکت میکنند و با کشف سرنخهایی معمای شگفتانگیز را از ابهام خارج میکنند.
بخشی از کتاب
وقتی جو و فرانک فهمیدند در معدن گیر افتادهاند، خیلی ترسیدند. کپهای خار و خاشاک دهانهی تونل را پوشانده بود و آدمهای خبیث بیرون انتظارشان را میکشیدند و آماده بودند تا سروکلهشان پیدا شود!
پسرها که جرئت نفس کشیدن نداشتند، گوش تیز کردند. مرد لاغر گفت: «دیشب فهمیدم توی گورستان گوش وایساده بودند. من هم آدرس معدن بریدی را بهشان دادم. کار خوبی کردم؛ نه؟»
رفیقش گفت: «آنها هم که دنبالش آمدند. اهرم با آن علامت رویش درست کار کرد. خوبیش این است که همهچیز تصادفی به نظر میرسد.»
و قاه قاه از ته دل خندیدند.
جو از سر شرمندگی نگاهی به برادرش انداخت. تازه فهمید دیلم رنگشده را در قسمت سست تونل کار گذاشته بودند تا آنها را گیر بیندازند!
مرد لاغر در ادامه گفت: «راستش، میخواهم از دست آن تولهها خلاص شوم. ال بزرگ خیلی ناراحت شد که آن تفنگ توی هلیکوپتر کار نکرد.»
-تقصیر تو که نبود، اسلیم.
-بهش گفتم، اما گوشش بدهکار نیست. چون نتوانستم با آن ششلول بچهها را از سر راه بردارم، از دستم خیلی عصبانی شده. حالا هم که از صبح اینقدر وقت تلف کردم.»
-چرا؟
-برای کاری که فکرش را مشغول کرده و یکریز دربارهاش حرف میزند. قرار بود امروز جای دیگری باشیم، اما سروکله هاردیها پیدا شد و نقشهاش عوض شد.
مدتی سکوت برقرار شد. فرانک و جو با نگرانی صبر کردند تا به حرفهایی که شنیده بودند فکر کنند.
پسرها که جرئت نفس کشیدن نداشتند، گوش تیز کردند. مرد لاغر گفت: «دیشب فهمیدم توی گورستان گوش وایساده بودند. من هم آدرس معدن بریدی را بهشان دادم. کار خوبی کردم؛ نه؟»
رفیقش گفت: «آنها هم که دنبالش آمدند. اهرم با آن علامت رویش درست کار کرد. خوبیش این است که همهچیز تصادفی به نظر میرسد.»
و قاه قاه از ته دل خندیدند.
جو از سر شرمندگی نگاهی به برادرش انداخت. تازه فهمید دیلم رنگشده را در قسمت سست تونل کار گذاشته بودند تا آنها را گیر بیندازند!
مرد لاغر در ادامه گفت: «راستش، میخواهم از دست آن تولهها خلاص شوم. ال بزرگ خیلی ناراحت شد که آن تفنگ توی هلیکوپتر کار نکرد.»
-تقصیر تو که نبود، اسلیم.
-بهش گفتم، اما گوشش بدهکار نیست. چون نتوانستم با آن ششلول بچهها را از سر راه بردارم، از دستم خیلی عصبانی شده. حالا هم که از صبح اینقدر وقت تلف کردم.»
-چرا؟
-برای کاری که فکرش را مشغول کرده و یکریز دربارهاش حرف میزند. قرار بود امروز جای دیگری باشیم، اما سروکله هاردیها پیدا شد و نقشهاش عوض شد.
مدتی سکوت برقرار شد. فرانک و جو با نگرانی صبر کردند تا به حرفهایی که شنیده بودند فکر کنند.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر