عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
زئوس غریبهنواز/ اودیسه به روایت هیوبرت دریفوس
کتاب «زئوس غریبهنواز» به قلم زانیار ابراهیمی پیرامون تحلیل اودیسه از دیدگاهِ هیوبرت دریفوس به همت نشر هرمس به چاپ رسیده است. در شرح دریفوس به جهانی کاملاً متفاوت راه میبریم که به سخن خود او، اروپاییان درعینحال آن را از قرون وسطی و دورهی روشنگری، به خود نزدیکتر مییابند. در مقام مقایسه، اگر کمدی الهی اصلیترین تجلی وحدانیتِ مندرج در آنتوتئولوژی است، اودیسه مهمترین جلوهی ادبی چندخدایی است. این همان جهانی است که موبیدیک بهمثابه شعر زمانهی عسرت، بازگشت به آن را نشان میداد، جهانی که خدایان چونان احوال وجودی بر آن حکومت میکنند.
دریفوس از کارتونی معروف در مجلهی نیویورکر سخن میگوید که در آن زنی معتاد به مطالعه، برای درمان اعتیاد خود مشغول خواندن کتابی با این عنوان است: زنی که بسیار میخوانَد. آنچه این کارتون نشان میدهد، طعن است و نه تحسین. مدرنها تعهد را به اعتیاد تعبیر میکنند. اگر زیاد میخوانید، خورهی کتابید و اگر زیاد کار میکنید، خورهی کار. مدرنها هیچ چیزی را خیلی جدی نمیگیرند. دریفوس این را «ایستار باری بههرجهت» مینامد، ایستاری که در برابر هر نوعی از اقسام جدیت، این پاسخ را در چنته دارد: «خُب حالا هر چی!» مدرنها گرچه از شور و علاقه داد سخن میدهند، تهِ حرفشان را که بخوانیم، دوست دارند روی کاناپهی راحتیشان لم بدهند و چندان خود را به دردسر نیندازند. آنان اهل مخاطره نیستند. ارزشی یا رسالتی ندارند که معنای زندگیشان را تعیین کند، چون آنچه را دریفوس فراخوان وجودی مینامد، با تمسخر مینگرند. تعهد در نظر آنان زندان است. دریفوس به نقل از آلن بلوم اظهار میکند که دیدِ مدرنها چنان باز شده است که کلاً دیدشان را از دست دادهاند. این تصویر بیدرنگ مفهوم آخرین انسان نیچه را به ذهن متبادر میکند، انسانی که دریفوس در توصیف آن میگوید: «او هیچ چیزی ندارد که ارزشش را داشته باشد به خاطرش بمیرد.» آخرین انسان حتی بهخاطر جهانِ سرخوشیِ سبکسرانهای که خود در آن حضور دارد، حاضر به فداکاری، جدیت و دستزدن به انتخابهای تراژیک نیست.
اگر به بیانی دقیقتر، آخرین انسان را متعلق به مدرنیتهی متأخر بدانیم، میتوانیم از ناخدا آخاب بهعنوان انسانی نام ببریم که نمایندهی انسان مدرنیته متقدم است، انسان متعهد به حقیقت جهانشمول و معنای متعین و واپسین، انسانی که چنان مجدانه خود را وقف این تعهد میکند که حاضر است زندگی خود و دیگران را در پای آن قربانی کند. دریفوس به این تعهد افراطی نیز علاقهای ندارد و از آن به زندان وجودی تعبیر میکند. بنابراین طعنِ کارتون نیویورکر، سهمی از حقیقت دارد. در نتیجه نه بیتعهدیِ آخرین انسان و نه تعهد یکه و یگانهی امثال ناخدا آخاب و زنِ کتابخوان، نمیتوانند شیوهی زیستن مطلوب باشند.
از سوی دیگر، دریفوس آنچه را شیوهی پسامدرن میخواند مردود میشمارد. در این شیوه، انسانها میکوشند در همهی جهانها سکنی گزینند، سکونتی که بهزعم دریفوس سطحی است و به چیزی میانجامد که به بازیگوشیِ پسامدرن معروف است. به علاوه، پسامدرنها نمیدانند که نباید آگاهانه و ارادهمندانه در جهانهای دیگر ساکن شوند. آنان تهماندهای از خودآیینی مدرن را به ارث میبرند و به همین دلیل نمیتوانند جهانهای ناآشنا را به موطن خویش بدل سازند و مرجعیتِ آنها و تعهدِ همراه با آن را ولو مدتی کوتاه بپذیرند. بنابراین دریفوس انعطافپذیریِ پسامدرن را نیز رد میکند. در نظر او، اسماعیلِ ملویل و اولیسِ هومر، که آغوش وجود خود را به روی دیگر جهانها میگشایند، بر پسامدرنهایی که هر وقت اراده کنند به جهانها وارد و از آنها خارج میشوند برتری دارند.
قسمتی از کتاب زئوس غریبهنواز:
هلن در پرتو آفرودیته دست به عمل میزند و آفرودیته الههی عشق است، پس هلن ولو در ظاهر دست به عملی خیانتکارانه زده باشد، در فضایی قدسی چنین کرده است و بنابراین سهم و بهرهای از آرته دارد. این لُبّ استدلال قبلی دریفوس بود. اما این تنها دفاعیهی دریفوس از هلن نیست. او اظهار میکند که گریز یکبارهی هلن با پاریس و بر جا نهادن همسر و فرزند، حاکی از نوعی مخاطرهجویی است که برای یونانیان ارزشی بسیار دارد. یکی از دلایل مهم آرتهی اولیس نیز ناشی از این است که او دل به دریای مخاطرهها میزند و سر از سرزمینهای غریب درمیآورد. هلن حاضر است یکباره همهچیز را وانهد و این بهخودیخود ارزش است و در تقابل با نحوهی بودنِ منلاس قرار میگیرد که همانطور که پیشتر گفتیم، زندگی آرام را ترجیح میدهد و کموبیش تنها دغدغهاش در زندگی این بوده است که به سرزمینهای دیگر سفر کند و اموال زینتی را از آنجا به خانهاش بیاورد، خانهای چنان فروزان که تلماک و پیزیسترات از آن به حیرت افتاده بودند و با مأمنِ زئوس مقایسهاش میکردند. منلاس گویی میخواهد خانهاش را به موزهای از اموال زیبا تبدیل کند تا آن اموال او را از بیرون تعریف کنند، اما هلن در زندگی مستغرق میشود و سر در پی احوالِ جنونآمیز مینهد.
اما این زندگی آرام، خاصیتی تخدیرکننده نیز دارد. دریفوس دارو ریختن در بادهی مهمانان را شاهدی بر این نکته میگیرد. هلن داروها را به این دلیل در باده ریخته بود که از فوران عاطفهی غم در آنان جلوگیری کند. گویی او نیز پس از بازگشت نزد منلاس، خود را ولو به قیمت ریختن دارو، به آن قسم زندگی عادت داده است. دریفوس حتی در این راستا استدلال میکند که هلن بیش از منلاس صاحب آرته است و صراحتاً میگوید که برای یونانیان زندگی عقلانی، سنجیده و توأم با خودکنترلی چندان محلی از اعراب ندارد. آنان خود را به دست خیابان میسپردند که چنان که گفتیم همان احوال وجودیاند، احوالی که اقتصادشان لزوماً تن به حسابوکتابهای عقلانی نمیدهد. بهعلاوه، دریفوس به نقل از هایدگر اظهار میکند که سر همهچیز قمار کردن، خاصیت زندگی یونانیِ هومری است، چون آنان به چیزها اجازه میدهند تا باشند، تا سربرآورند و آنان را به درون خود بکشند و در این میان تفاوتی نمیکند که آتنه سربرآورد و تلماک را به جهان مردانه رهنمون شود یا آفرودیته سر کشد و هلن را وادارد تا هست و نیستش را بگذارد و با مردی غریبه بگریزد.
زئوس غریبهنواز در ۱۲۴ صفحهی پالتویی با جلد نرم چاپ و با قیمت ۶۸ هزار تومان روانهی کتابفروشیها شده است.