جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: یوشیدا کنکو

بیوگرافی: یوشیدا کنکو

یوشیدا کنکو، زادۀ سال ۱۲۸۳، نویسندۀ ژاپنی و راهب بودایی قرون وسطی بود. او در دوره‌ی موروماچی و کاماکورا می‌نوشت. نوشته‌های کِنکو سیمای مردی ناخشنوده و افسرده را ترسیم می‌کند که با آشوب درون در برزخ دو مرحله‌ی اجتماعی سرگردان مانده است و سخن را جای‌جای به شِکوه از رسم و راه‌های تازه می‌کشاند. او در هر چیز با اشتیاق و دریغ به گذشته‌ها می‌نگرد، تازگی‌ها و نوآوری‌ها را ناپسند می‌یابد و همان سیاه‌مشق مردم روزگار قدیم را از نوشته‌های ادبی نو برتر می‌شمارد. او در بسیاری جاها از آداب و منش‌ها و نیز احساس‌های زیبایی‌شناختی سخن می‌گوید که دنیای آن دیگر گذشته و محو شده است و از مناظر و آواها و رایحه‌ها که در روزهای خوش رفته او را به شوق و هیجان می‌آورد یاد می‌کند.

مکتب‌های متنوع فکری و معنوی، هریک کِنکو را سخنگوی عقاید خود شمرده‌اند. او با آنکه کاهنی بودایی بود، باز با آزاداندیشی ویژه‌ی ژاپنی درباره‌ی مذاهب دیگر می‌اندیشید، نه همان بر سوی مدارا، که گشاده‌نظر بود. کِنکو خدایان شینتو را ارج می‌نهاد و شاگرد و محقق عمیق فلسفه‌ی اخلاقی کنفوسیوسی و حتی آیین اخلاقی تائو و فلسفه‌ی گنگ منتسب به لائوته‌زو و شاگرد او چه‌دانگ‌ته‌زو بود. با این همه، نمی‌توان او را هوادار اندیشه‌ای خاص و مقید به اخلاقیاتی مجرد دانست.

با همه‌ی دل‌تنگی کِنکو از نوگرایی‌ها، در روزگار او نیز سنت‌پرستی در رفتار و منش‌های اجتماعی بنیادی لستوار داشت و هرچند که سلحشوران زمین‌دار در آغاز بی‌تابی نمودند، آنان نیز سرانجام خوپذیر شدند و رسوم دیرین همچنان بر رفتارهای ساده حاکم ماند.

مفاهیم باقی و پایدارِ ذوق و تناسب، دو نیرویی است که در هر زمینه‌ای با زندگی ژاپنی آمیخته و بر سخن و اندیشه نیز تأثیر عمیق نهاده است. بر این زمینه، نوشته‌ی کِنکو را می‌توان بازتابی روشن و آینه‌ای صافی از احساس‌های رایج زمان و گروه اجتماعی دانست که او از آن بود. آنچه در چشم او زیبا می‌نمود و احساس‌ها و اندیشه‌هایی که داشت و بر قلم آورد، همان‌هایی است که از آن روزگار تا به امروز نیز مردم سرزمین او را به تلاش و تکاپو درآورده و نیروی زندگی داده است. بااین‌همه او در پایه‌ی یک مرد سخن، نماینده‌ی زمان خود نبوده و یادگاری است از روزهای گذشته.

کِنگو چنان‌که خود گفته است در سال‌های گوشه‌گیری کاری بهتر از این ندید که قلم در کنار داشته باشد و پراکنده‌هایی را که در یاد و احساسش می‌یابد بنگارد. حکایت‌ها، نکته‌ها، تعبیرها، اندرزها و دانستنی‌ها که او در تسوره زوره گوسا گرد آورده، نه همان منظور او را از تألیف کتاب برآورده، که سیمای خودنگاشته‌ای از نویسنده به دست داده است؛ مردی پراحساس که شیفته‌ی گذشته‌هاست و هر نکته و خرده‌ای از آداب و رسوم و باورها برایش ارزش دارد. ذهن او به گذرا بودن زندگی هشیار است و به جهان اندیشه و معنی بیدار و آگاه؛ بیهودگی هواها و امیال آدمی و ناگزیربودن مرگ را می‌شناسد، فروتنی، صفا و سادگی را ارج می‌نهد، همچنان‌که باریک‌نگری و زیبایی‌دوستی را ارزنده می‌داند. او هرچند که گاه در سخن تناقض‌گویی دارد، باز احساس و بیان و تعبیرش در مایه‌ی یگانه‌ی زیبایی‌شناسی ژاپنی پرداخته و استوار است. این زیبایی، جوهر زوال‌ناپذیری را در ذات نهفته دارد. شاید ازاین‌روست که او به حقیقت گذرا بودنِ زندگی، که مهم‌ترین جلوه‌ی هستی نزد آدمی است، چنین هشیار است. چیزهای غریب و غیرعادی یا ناساخته و نارس در او شوری برنمی‌انگیزد، اما آغاز و انجام چیزها و سیر تکوین و کمال در چشم او گیرایی خاص دارد و کمال‌یافتگی را در همین تحول و رشد می‌بیند. تسوره زوره گوسا یا قصه‌های سرخوشی کِنکو که از این اندیشه و احساس باریک‌نگر برآمده، خود در گذر قرن‌ها وسیله‌ای مؤثر در پرورش ذوق و طبع ژاپنی بوده؛ زیرا که او توانسته است درک و دریافت خویش را از این زیبایی با قلمی پراحساس بیان کند. زیبایی‌شناسی چون رشته‌ای طلایی برگ‌برگ و بندبند نوشته‌ی کِنکو را به هم پیوند می‌دهد و این ویژگی گواهِ اعتقاد نویسنده به کارساز بودنِ ذوق در هر چیز است.

قسمتی از کتاب گلستان ژاپنی (تسوره زوره‌گوسا) نوشته‌ی یوشیدا کِنکو:

محتسب گر مِی خورَد معذور دارد مست را

در ئومورو طلبه‌ی باهوشی بود و کاهنان خواستند سر به سرش بگذارند. پس با هم قراری نهادند و او را به گردش بیرون شهر خواندند و پیشاپیش، بسته‌ی ناهار مطبوعی آماده دیدند و آن را جایی در دامنه‌ی کوه نارابی زیر برگ‌های فروریخته‌ی پاییزی پنهان کردند. آنگاه به دیر خود برگشتند و بی‌آنکه دراین‌باره به جوان چیزی بگویند با او روانه‌ی صحرا شدند.

کاهنان سرخوش و خندان این‌سو و آن‌سوی دشت و چمن پرسه زدند و پس کنار هم بر سبزه لمیدند و سخن در میان آوردند که در این خستگی خوشا اگر کسی می‌بود تا برایشان برگ‌های قرمز بسوزاند (نوشیدنی و خوردنی گوارایی بیاورد)، و دور نباشد که آرزویشان برآورده شود. سرگرم این گفت‌وگو نزدیک درختی رفتند که بسته‌ی خوراکی در پای آن پنهان بود. کاهنان آسوده‌دل ذکر می‌گفتند و تسبیح می‌انداختند و پی در پی بر باریکه‌های کاغذ گره می‌زدند؛ اما در زیر برگ‌های ریخته نشانی از بسته‌ی خوراکی نبود. آن‌ها به این گمان که مگر جای بسته را گم کرده‌اند، گوشه و کنار آن دامنه را جستند و زیرورو کردند، اما کمتر یافتند. شاید کسی آنان را هنگام پنهان کردن بسته دیده و در فاصله‌ی رفتن و برگشتن‌شان آن را برده بود.

زیرکی بسیار هم به ناکامی انجامد.

مشاهده آثار یوشیدا کنکو

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.