عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
بیوگرافی: آتمان این راوی
ایر آتمان این راوی که تنها مأموریتش در زندگی، درک حقیقت و کمک به مردم برای درکِ همین حقیقت است.
او در ۱۵ اکتبر سال ۱۹۶۶ در بنگلور بهعنوان راوی. وی. ملوانی چشم به جهان گشود. در سنین خیلی کم، در صنعت تجارت مهارت بالایی کسب کرد و به تاجر خیلی موفقی تبدیل شد و توانست با فروشگاههای کیدز کِمپ، بیگ کیدز کِمپ و کِمپ فورت، خردهفروشی را در هند دچار تغییرات اساسی کند.
بعد از کسب درآمدهای میلیونی، متوجه شد که زندگی فقط به معنیِ کسب درآمد نیست. در چهل سالگی کسبوکارش را متوقف کرد و زندگیاش را به آر. وی. ام (زندگی از طریق فلسفهی آر. وی. اِم؛ آر: شادی کن، وی: قدر زندگی را بدان، اِم: تفاوت ایجاد کن) تغییر شکل داد. او فعالیتهای اچ.آی.اس (اچ: بشردوستانه، آی: الهامبخش و اس: معنوی) را شروع کرد و مأموریتش این بود که قبل از به پایان رسیدنِ سفرش در این دنیا، تفاوت ایجاد کند.
بهعنوان بخشی از اقدامات اولیهی آر.وی.اِم، بیمارستان بشردوستانه آر.وی.اِم در سال ۱۹۹۸ با هدفِ مراقبت و درمان پزشکی رایگان به افراد نیازمند، محتاج و بیبضاعت راهاندازی شد. این بیمارستان اصلاً پیشخوان پرداخت پول نداشت. بیمارستان ۲۵۰ تختخوابی در آن زمان، خیلی زود به یک بیمارستان فوق تخصصی و ۱۰۰۰ تختخوابه برای افراد بیبضاعت و نیازمند توسعه یافت. بیش از ۷۰۰ بیخانمان و افراد رنجدیده در اقامتگاههای خالی مورد مراقبت و خدمترسانی قرار گرفتند و خدمات درمانی، پناهگاه، غذا و پوشاک به صورت رایگان برایشان فراهم شد.
وی از طریقِ مدرسهی الهامبخش آر.وی.اِم زندگی افراد زیادی را با سخنان انگیزشی، کتابها و ویدئوهای الهامبخش و نقلقولهایی که به تفکر تشویق میکنند، تغییر داد.
آر.وی.ام معبد شیوا را در سال ۱۹۹۵ که امروزه به معبد شیوهام شیوا مشهور است، در بنگلور ساخت. او یک معتقدِ سرسخت بود که بیش از هزار باجان (شعرهایی با تم مذهبی و معنوی) را نوشته و سروده است؛ اما او حالا اعتقاد دارد که مذهب، فقط کودکستانِ معنویت است و همهی ما باید با اتکا به مذهب، خداوند را حقیقتاً درک کنیم.
یک روز، معلم معنویاش او را تشویق کرد تا به درون خودش رجوع کند: هدف از زندگی چیست؟ زندگی فقط به این معنی است که به دنبال خوشی باشیم و بدون هیچ هدفِ خاصی زندگی کنیم و بمیریم؟ پس از مرگ چه اتفاقی میافتد؟ خدا کجاست؟ سؤالاتی مثل این، او را به جستوجوی حقیقت واداشت. او در جستوجوی آخرین قلهی زندگی یعنی روشنگری، از موفقیتها و دستاوردهای زندگیاش دست برداشت.
پس از چند سال جستوجوی عمیق با عزلتنشینی در اعماق کوهستان، پی برد که ما جسم نیستیم. ما روح هستیم، او برای دومینبار اسمش را از آر.وی.اِم به ایر تغییر داد و کل زندگیاش را وقف آر.وی.اِم کرد و شروع کرد به اجرای خواستههای خدا روی زمین. این آگاهی منجر به شکلگیری مأموریت زندگی جدیدش شد: پی بردن به حقیقت و کمک به مردم برای درکِ حقیقت.
قسمتی از کتاب قانون کارما، نوشتهی آتمان این راوی:
گاهی اوقات میبینیم که چیزهای بد برای آدمهای خوب اتفاق میافتد و یادمان میرود که این اتفاقی که رخ داده، چیزی جز قانون کارما نیست. این قانون، براساس اعمالِ گذشتهی خودِ ما آشکار میشود و چیزهای بدی که رخ میدهد، همان اعمال بد خودمان هستند که به سمت ما برگشتهاند. شاید این اعمال از گذشتههای دور فراموششده و ناشناخته هستند؛ اما قانون کارما اشتباه نمیکند. اصلاً نمیداند که چطور میتوان به اعمال بد پاداش خوب داد و خوبیها را تنبیه کرد. این یک قانون کیهانیِ بیعیبونقص است و دقیقاً مثل خورشید که فراموش نمیکند صبحها طلوع کند، قانون کارما هم وظیفهی خودش را فراموش نمیکند. آیا یک روز امکانش هست که همهی صندلیهای سالن غذاخوریتان به سمت آسمان شروع به پرواز کنند؟ خیر، هرگز این اتفاق نمیافتد چون قانون جاذبه به عنوان بخش حیاتیِ قوانین کیهانی که بر کائنات حکمفرماست، همیشه مشغول به کار است. پس، قانون کارما هم همیشه بر دنیا حکمفرماست.
دلیلِ اینکه ما قانون کارما را درک نمیکنیم یا قدرِ آن را نمیدانیم این است که نمیفهمیم برای کارما، مرگ به معنای پایان نیست! فقط یک انحراف است و همانطور که ما به سمت زندگی حرکت میکنیم، قانون هم به ثبت اعمال ما ادامه میدهد. برای همین وقتی یک نوزاد تازهمتولدشده از ناتوانیهای جدی رنج میبرد، نمیتوانیم دلیلِ آن را درک کنیم. نمیفهمیم که این طفل، کولهباری از کارمای بدی را که باید خنثی شوند، حمل کرده است. تولدِ این کودکی که رنج میکشد، به خاطرِ قانون کارما باید اتفاق بیفتد تا اعمال قبلیِ فرد جبران شده و رهایی یابند. ما انسانها نمیفهمیم که هرگز نمیمیریم. جسم میمیرد؛ ولی «ما» که این جسم را به تن میکنیم، نمیمیریم. به همین خاطر است که وقتی کسی میمیرد، میگوییم از دنیا رفته یا رخت بربسته است. آن شخص به کجا رخت بربسته است؟ قطعاً به دنیای دیگر! و به بحث خاتمه میدهیم؛ ولی داستان کارما به پایان نمیرسد.
برخی افراد در خانوادههایی ثروتمند و برخی دیگر در فقر به دنیا میآیند. چرا؟ این اتفاق تصادفی رخ میدهد؟
از آنجایی که اینها پدیدههای پیچیدهای هستند و بیشتر از طریق استنباط به دست آمدهاند (نه اثبات!)؛ بسیاری از ما وجودِ قانون کارمایی را نادیده میگیریم؛ که البته این امر موجودیتِ آن را نفی نمیکند.
طبق باور عموم مردم، ما ترکیبی از یک کالبد جسمانی درشت، جسم نامرئی نامحسوس و انرژی حیات هستیم که اغلب بهعنوان روح از آن یاد میشود. کالبد جسمانی میمیرد ولی ما -جسم نامحسوس یا ابزار درونی، شامل ذهن، حافظه، عقل و نفس- به مسیرمان در فراسوی زندگی ادامه میدهیم. قانون کارما، ما را مجبور میکند تا بفهمیم که انتخابِ دیگری نداریم. تا وقتی که بهعنوان نفس و ذهنی که جسم دارد زیست میکنیم، اعمالی را انجام میدهیم و تحت قانون کارما قرار میگیریم. اعمال ما ثبت میشوند و وقتی هم که کالبد جسمانیمان را ترک کنیم و به پیش برویم، کارمای خودمان را با خود به زندگی در آخرت میبریم و از اعمال خوبمان لذت میبریم یا به خاطر گناه و اعمال بد گذشتهمان تنبیه میشویم.
واقعاً چه کسی از کارما لذت میبرد؟ تا وقتی که زندهایم، به نظر میرسد که مجموعهی «جسم، ذهن و روح» گیرندهی کارماست؛ ولی بعد از مرگ چه میشود؟ دیگر جسمی در کار نیست. پس چه کسی از کارما لذت میبرد؟ درحالیکه جسم مُرده، ذهن و نفس تجلی یافته به مسیرشان ادامه میدهند. آنها با خودشان کارمای زندگیای که تازه به پایان رسیده را حمل میکنند. این ذهن و نفس است که از کارما لذت میبرد. در حقیقت -حتی جسمی که بهتازگی از دنیا رفته- در هنگامِ زنده بودن، تمام تجربههایش را به ذهن و نفس انتقال داده است. ذهن و نفس هیچوقت نمیمیرند. درواقع، به خاطر همان کارمای انباشتهشده است که به ذهن و نفس تولد جدیدی روی زمین واگذار میشود.