عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
کمرهای خمشده/ پروپاگاندای آلمان نازی و جمهوری دموکراتیک آلمان
کتاب «کمرهای خمشده»، نوشتهی راندال بایتورک، به همت نشر پیله به چاپ رسیده است. آثار فراوانی در باب آلمان نازی به زبان فارسی برگردانده شده است که فاشیستم هیتلری را از زوایای مختلف مورد کندوکاو قرار دادهاند. دربارهی جمهوری دموکراتیک آلمان یا همان آلمان شرقی، ادبیات بسیار کمتری در دسترس است. به همین نسبت آثار مربوط به سازوکارهای پروپاگاندا و نقش آن در این دو نظام انگشتشمارند و میتوان گفت تقریباً کتابی به زبان فارسی وجود ندارد که آنها را از این زاویه کاویده باشد. اگرچه «کمرهای خمشده» بهطور خاص به بررسی پروپاگاندا در آلمان نازی و آلمان شرقی و خمشدن کمرها در آن نظامها میپردازد، اما اهریمن در هر زمانهای به رنگی در میآید و خود را در قالبی نو نشان میدهد. با پیشرفت تکنولوژی، پروپاگاندا رنگ و لعابی تازه مییابد و از ابزارهای نوین بهره میگیرد؛ اما اصول کلی آن همچنان به قوت خود باقی است و به صورتهای مختلف در نظامهای توتالیتر به چشم میخورد.
تفاوتهای میان نظامهای حکومتی را نباید نادیده گرفت، اما از شباهتها هم نباید غافل ماند. هر دو آنها از پروپاگاندا برای ساختن جوامع جدید استفاده کردند که در آن مردم، تقریباً به اتفاق آرا، جهانبینی مشترکی از هر حیث داشته باشند؛ چیزی که امروزه برخی آن را فراروایت مسلط مینامند و مجال اندکی برای روایتهای رقیب حقیقت باقی میگذارد. هر دو فرصتها را برای گفتوگوی بیپرده بهشدت کاهش دادند که این امر اصلاح شرارتهایی را که حکومتهایشان سببساز آن بود برای آنها و شهروندانشان دشوار و شاید حتی ناممکن کرد. اینکه گسترهی پروپاگاندای دو نظام با گذشت زمان به هم نزدیک میشوند و در تاریخ و فرهنگ یکسانی ریشه دارند اما از نظر ایدئولوژی بسیار متفاوت هستند از ماهیت فراگیر پروپاگاندا در دنیای مدرن حکایت دارد.
دیکتاتوریهای مهم قرن بیستم یک دیدگاه مشترک داشتند؛ از نظر آنها پروپاگاندا پدیدهای ضروری و سودمند بود. نازیها وزارتخانهای را به نام بصیرتافزایی و پروپاگاندا زیر نظر یوزف گُبلز تأسیس کردند. جمهوری دموکراتیک آلمان از طریق دفاتر حزب پروپاگاندا را مدیریت میکرد. بااینحال، هر دو نظامهای جامعی برای تأثیرگذاری بر افکار و رفتار عمومی ایجاد کردند. پیشرفت اجتماعی در گرو عملکرد مبلغان جدید یا تکنسینهای اجتماعی و بهویژه دستاندرکاران پروپاگاندا بود.
نازیها تا آنجا پیش رفتند که با محدود کردن این اصطلاح به فعالیتهای خود، از وجههی پروپاگاندا دفاع کنند. فرمانی در سال 1942 خطاب به دستاندرکاران پروپاگاندای نازی صادر شد که از نام نیک این واژه حراست کنند: «اصطلاح پروپاگاندا باید فقط در معنای مثبت و در راستای اهداف تبلیغاتی آلمان به کار برده شود.» قرار بود از واژهی «تهییج» برای تلاشهای دشمن در جهت تأثیرگذاری بر افکار عمومی استفاده شود. بازگویی دائم این سیاست حاکی از عدم موفقیت آن است.
اگرچه جمهوری دموکراتیک آلمان از اصطلاح پروپاگاندا برای اشاره به رفتار دشمن استفاده میکرد، اما تأکید داشت که پروپاگاندای مارکسیستی ـ لنینیستی برخلاف پروپاگاندای سرمایهداری واپسگرا، عملی شرافتمندانه است. آلمان شرقی به تأسی از تمایز اتحاد جماهیر شوروی، پروپاگاندا را به دو حوزهی مرتبط تقسیم کرد: پروپاگاندا و تهییج. بنا به گفتهی فرهنگ معیار اصطلاحات سیاسی در جمهوری دموکراتیک آلمان: «پروپاگاندا هستهی مرکزی کار ایدئولوژیک و درونمایهی کل فعالیتهای حزب است.» پروپاگاندا آموزههای مارکسیسم ـ لنینیسم را بهطور دقیق و کامل به کسانی عرضه میکند که در گام بعد با استفاده از تهییج آنها را به تودهها ابلاغ میکنند. تهییج یعنی «بخشی از رهبری سیاسی که سخن حزب را توسط حزب طبقهی کارگر به تودهها میرساند.»
هر دو نظام ناسیونال ـ سوسیالیست و جمهوری دموکراتیک آلمان پروپاگاندا را به تمامی حوزههای زندگی عمومی گسترش دادند. از رهگذر یک سیستم جامع با استفاده از هویج و چماق، کمر بهتدریج خم میشود. برای خم کردن کمر نیازی به ترس از زندان یا سایر مجازاتهای فجیع نیست. به قول هاول در سال 1975: «ارزش مطلق یک تهدید به اندازۀ ارزش نسبی آن اهمیت ندارد. به اندازۀ چیزی که کسی بهطور عینی از دست میدهد واجد اهمیت نیست، بلکه اهمیت ذهنی آن برای او در عرصهای است که در آن زندگی میکند و با مقیاس ارزشهای خودش سنجیده میشود... همه چیزهایی برای ازدستدادن دارند و بنابراین دلایلی برای ترسیدن.»
نگرشها معمولاً بلافاصله تغییر نمیکنند، بلکه گامبهگام دستخوش تغییر میشوند. برداشتن یک قدم، قدم بعدی را آسانتر میکند و بازگشت به عقب را دشوار. هر بار که فردی تسلیم فشار میشود، هربار که پشتش کمی بیشتر خم میشود، برداشتن گام بعدی آسانتر میشود. اعتراف به آنچه اتفاق میافتد از نظر روانی ناراحتکننده است، لذا مردم عادی این کار را نمیکنند.
قسمتی از کتاب کمرهای خمشده:
رهبری جمهوری دموکراتیک آلمان متوجه شد که باید کاری انجام دهد، اما وضعیت حقوقی پیچیدهی برلین، اقدام مستقل را غیرممکن میکرد. اگرچه جمهوری دموکراتیک آلمان در سال 1952 پیشنهاد ساخت دیوار را داده بود (پیشنهادی که شوروی آن را وتو کرد)، والتر اولبریخت در یک کنفرانس مطبوعاتی بینالمللی به تاریخ 15 ژوئن 1961 در پاسخ به سؤالی تأکید کرد که هیچکس قصد ساخت دیوار پیرامون برلین را ندارد. او دروغ میگفت، زیرا در نشست پیمان ورشو در مارس 1961 پیشنهاد بستهشدن مرز را داده بود، اما در ابتدا مورد موافقت قرار نگرفت. پنج ماه بعد در نشست رهبران حزب کمونیست در مسکو، در 5 اوت پیشنهادش مورد تأیید قرار گرفت.
احداث دیوار در سال 1961 و فروریختن آن در سال 1989 همه را غافلگیر کرد. وقتی آنجا بود، وجودش باید توجیه میشد. نتیجهی منطقی ساختن دیوار این بود که جمهوری دموکراتیک آلمان به اندازهی کافی برای نگه داشتن شهروندانش جذاب نیست. چنین نتیجهگیریای پذیرفتنی نبود. رسانههای آلمان شرقی کارزاری هماهنگ را برای متقاعد کردن شهروندان به اینکه دیوار برلین یک پیروزی بزرگ است آغاز کردند.
روزنامهی نویسدویچلند در 14 اوت 1961 عنان افکار عمومی را به دست گرفت. اکنون نظم و شفافیت حکمفرماست. کودکان در برابر آدمربایان، خانوادهها در مقابل کسانی که سعی میکردند اعضای خانواده را از راه به در کنند و کارخانهها از دست شکارچیان غربی استعداد محافظت میشدند. دشمن غافلگیر و شهروندان جمهوری دموکراتیک آلمان شادمان شدند. اظهارات متعددی از جانب شهروندان جمهوری دموکراتیک آلمان حاکی از رضایت از این بود که آلمان شرقی سرانجام امن شده است.
کمرهای خمشده را کاوه حسینزاده راد ترجمه کرده و کتاب حاضر در 349 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.