جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
هنریک ایبسن با ترجمه اصغر رستگار/ از خانهی عروسک تا استاد معمار
پنج نمایشنامه از هنریک ایبسن با ترجمه درخشان اصغر رستگار به همت انتشارات نگاه و در یک جلد به چاپ رسیده است. هنریک ایبسن شاعر و نمایشنامهنویس نروژی است. او یکی از پایههای اصلی ادبیات مدرن به شمار میرود که تاثیر شگرف ادبیاش بر نویسندگان معاصر غیر قابل انکار است. شخصیت پردازیهای دقیق و پر از جزئیات نمایشنامهها بر اساس اوضاع و احوالات روحی خود او شکل میگرفت. دورهی اولیهی آثار ایبسن برگرفته از اسطورهها و زبان حماسی نروژ است که بیانی رمانتیک و شاعرانه را به خود اختصاص داده است. اما تحولات بنیادین اقتصادی قرن نوزدهم، چهرهی آثار ایبسن را نیز دستخوش تغییر ساخت که بیارتباط با فقر و تنگدستی و روح نقاد شاعر نبود. در دورهی دوم کاری ایبسن خبری از افسانهها نیست و در واقع جامعهی بحران زدهی اروپاست که شخصیتهای نمایش او را میسازند. به نظر بسیاری از منتقدان ادبی، عصر ایبسن طلاییترین دوران نمایشنامهنویسی است که در اروپا مسلط بوده است. اصغر رستگار میگوید: ایبسن در باب ترجمه سخنی دارد که من به ویژه در ترجمهی دو اثر رسمرسهلم و استاد معمار از آن بهرهی فراوان جستهام. او در نامهایی به فردریک یرتسن به سال ۱۸۷۲ در باب ترجمه میگوید: ترجمهی درست کار هرکسی نیست، چون مار با برگرداندنِ مفهوم عبارات تمام نمیشود. ترجمه، در عین حال، از نو به قالب ریختن تعبیرها و استعارهها ست؛ همساز کردن سبک اثر است با ویژگیها و مقتضیات زبان مترجم. رنگ و بوی بیگانهیی که زبان مترجم از تاثیر زبان بیگانه میگیرد، درست مثل نغمهیی ناساز عمل میکند و نمیگذارد خواننده چنان که باید با متن درگیر شود. من در ترجمهی این دو اثر، که دومینِ آنها اثری تمثیلی-سوررئالیستیست سرشار از مایههای شعری، به ویژه، با همین همساز کردن سبک اثر با ویژگیها و مقتضیات زبان فارسی درگیر بودم.در بخشی از نمایشنامهی خانهی عروسک میخوانیم:
خانم لینده: (لبخند میزند) نورا، تو هنوز هم همان دختربچهیی هستی که بودی! انگار اصلا بزرگ نشدهای. یادم است مدرسه هم که میرفتیم، تو یکی مثل ریگ پول خرج میکردی! نورا: (خونسرد لبخند میزند). اتفاقا توروالد هم همین را میگوید. (انگشت زنهار میجنباند) اما نورا کوچولو آنقدرها هم که همه خیال میکنند نُنُر و بی خیال نیست. ما هم به سهم خودمان بدبختی کشیدهایم. ما هم کار کردهایم؛ عرق ریختهایم؛ زحمت کشیدهایم. خانم لینده: تو زحمت کشیدهای؟ نورا: آره، من! خیال میکنی من کم گلدوزی کردهام؟ یا قلاب بافی یا کارهای دیگر؟ خیال میکنی من صبح تا شب نشستهام خودم را باد زدهام؟ نه جانام، من هم کار کردهام، زحمت کشیدهام. لابد خودت خبر داری؛ توروالد، بعد عروسیمان از کار دولتی کشید کنار که برود سراغ یک کار نان و آبدار. توی ادارات دولتی که به آدم فرصت ترقی و پیشرفت نمیدهند. حقوقش هم کفاف خرجمان را نمیدهد. خلاصه از کار دولتی درآمد و افتاد تو کار آزاد. از کلهی سحر میدوید و کار میکرد تا بوق شب. این بود که بعد یک سال از پا درآمد و مریض شد. بدجوری هم مریض شد؛ طوری که دکترها گفتند دیگر نباید کار کند. گفتند باید یک مدت ببرماش جنوب تا با استراحت و آب و هوای خوب حالاش جا بیاید. خانم لینده: آها، آره؛ خبرش را داشتم. مثل این که رفتید ایتالیا و یک سال تمام گشتید. نه؟ نورا: آره؛ رفتیم ایتالیا. اما برای مقدمات این مسافرت، اگر بدانی چی کشیدم! آخر تازه زایمان کرده بودم. ایوار تازه به دنیا آمده بود. اما دیدم چارهیی ندارم؛ هرطور شده باید برویم. چه سفری هم بود؛ جات خالی خیلی خوشگذشت. جان توروالد را همان سفر نجات داد؛ وگرنه رفته بود. ولی، خوب، خیلی خرج برداشت. خرجاش واقعا کمرشکن بود. خانم لینده: خوب بله؛ مسافرت خارج خرج برمیدارد. پنج نمایشنامه ایبسن در ۶۳۰ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۸۰ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...