عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
میزانسن: دون ژوان
«دون ژوان» اُپرانامهای است در دو پرده به قلم مشترک ولفگانگ آمادئوس موتسارت و لورنتسو دا پونته. موتسارت که یکی از بزرگترین چهرهها در تاریخ موسیقی است، در عمر کوتاهش آثار بسیار مهمی خلق کرد و تأثیر عظیمی بر هنر زمانهاش گذاشت. او در دو عرصهی موسیقی و اپرا مقام بلندی دارد. چایکوفسکی او را «مسیح موسیقی» خوانده است و اینشتین گفته است: «با علم به اینکه موتسارت بشر بود، دیگر نباید از بشر قطع امید کنیم.»
موتسارت پسر یک موسیقیدان بااستعداد بود. نخستین تجارب موسیقاییاش گوش سپردن به تمرینهای خواهر اعجوبهاش بود، اما زود از خواهرش جلو افتاد. پدر، سرمست از استعداد فرزندانش، آنها را به گشتوگذار در اروپا برد تا هنرشان را در دربارها و نزد مشاهیر به نمایش بگذارد. موتسارت مدام آهنگ میساخت و به یادگیری نیز ادامه میداد. در جوانی به این اعتقاد رسید که در عالم موسیقی از دیگران برتر است و اعتقادش درست هم بود، اما برای آنکه بهعنوان موسیقیدانی حرفهای روی پای خودش بایستد و از وابستگیهای دربارها آزاد باشد تاوان سنگینی داد و زیر بار زندگی خُرد شد. با اجرای کنسرتهای متعدد، انتشار آثار، گرفتن سفارش و تدریس پیانو، خرج خود و خانواده را درمیآورد و هنرمند پرکاری بود، اما زندگی سختی داشت و با فقر دستوپنجه نرم میکرد. سرانجام نیز تلخکام و مأیوس از دنیا رفت، درحالیکه 35 سال بیشتر عمر نکرده بود.
موتسارت با تسلط خیرهکنندهاش بر همهی فرمها و ژانرها و با قدرت آهنگسازی شگفتانگیزش، در تاریخ موسیقی بیهمتاست. او بیش از 650 اثر ساخت که همهی آنها اهمیت دارند، اما کلید سبک او را در اپراهایش میتوان جُست. او استعداد شخصیتپردازی با صدای انسان و قریحهی عالی ملودیک را با بیان ارکستری و رنگآمیزی سازها تلفیق میکرد و به دراماتیسمی میرسید که پیش از او سابقه نداشت، بهطوریکه گوته او را مظهر کمال درام کلاسیک میدانست.
لورنتسو دا پونته (1749-1838)، شاعر و کشیش ایتالیایی، برای 28 اُپرا و 11 آهنگساز لیبرتو (متن اُپرا) نوشت. زندگی پرحادثهای داشت و از ونیز اخراج شد و به وین و سپس لندن رفت و در وین بود که لیبرتوی سه اپرای معروف موتسارت را نوشت. سرانجام از امریکا سردرآورد و در نیویورک از دنیا رفت. مهمترین کارهایش اقتباسهایی بودند از متنهایی که پیش از او نوشته شده بودند.
دون ژوان موتسارت و داپونته اپرایی است در دو پرده (حدوداً یک ساعت و نیم) که موضوعش داستانی قدیمی است دربارهی مرد اسپانیایی بیبندوباری به نام دون خوان که تیرسو دِ مولینا نمایشنامهنویس اسپانیایی، در سال 1630 آن را با نام «اغواگر سِویل و مهمان سنگیاش» به قالب نمایشنامه درآورد. در این اپرا، که نخستینبار در 29 اکتبر 1787 در تئاتر ملی بوهمیا در شهر پراگ به اجرا درآمد، کمدی و ملودرام و عناصر ماوراءالطبیعی با هم ممزوج شدهاند. دون ژوان امروزه یکی از بزرگترین اپراهای تاریخ محسوب میشود، بهطوری که سورِن کیرکگور آن را «بزرگترین اثر هنر کلاسیک» دانسته است و گوستاو فلوبر آن را «زیباترین آفریدهی بشر» خوانده است.
قسمتی از اُپرانامه دون ژوان:
خیابانی نزدیک یک مسافرخانه. صبح زود.
رسیتاتیف
دون جووانی: زود باش! چه میخواهی؟
لپورلو: سخن مهمی دارم.
دون جووانی: حرفت را گوش میکنم. بگو.
لپورلو: بسیار مهم.
دون جووانی: چه بهتر. زودتر بگو.
لپورلو: قول بده خشمگین نشوی!
دون جووانی: به شرافتم سوگند، مگر اینکه بخواهی از کومنداتوره چیزی بگویی.
لپورلو: تنهاییم؟
دون جووانی: خودت که میبینی!
لپورلو: کسی صدای ما را نمیشنود؟
دون جووانی: جان بکن!
لپورلو: میتوانم راحت با تو سخن بگویم؟
دون جووانی: بله!
لپورلو: در آن صورت، سرورم، میخواستم بگویم
راه و روشی که در زندگیات پیش گرفتهای،
راه و روش فرومایههاست.
دون جووانی: مردک رذل! چطور جرئت میکنی...
لپورلو: به شرافتت سوگند خوردی.
دون جووانی: من از سوگند و از شرافت چیزی نمیدانم. زبانت را ببُر، وگرنه...
لپورلو: دیگر سخنی ندارم ارباب عزیزم، حتی یک کلمه!
دون جووانی: خوب است. اینگونه دوست یکدیگر خواهیم ماند.
اکنون گوش کن.
میدانی اینجا چهکار دارم؟
لپورلو: هیچ نمیدانم،
اما از آنجا که نزدیک سحر است،
شاید فتح تازهای در پیش داری.
من باید بدانم،
تا بتوانم به سیاههام اضافهاش کنم!
دون جووانی: اضافهاش کن! پسر خوب!
باید بدانی که من بانویی زیبا را دوست میدارم
و میدانم که او نیز مرا دوست میدارد.
او را دیدهام و با او سخن نیز گفتهام.
امشب با من به قصرم خواهد آمد...
---