جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

میزانسن: آنتیگونه به روایت برتولت برشت

میزانسن: آنتیگونه به روایت برتولت برشت

 

برتولت برشت (1898ـ1956) از نویسندگان بنام آلمانی در نیمه‌ی اول قرن بیستم بود و روزگاری در ایران و مصر بسیار پرخواننده، خاصه که در شیوه‌ی نگارش ــ آشکارا ملهم از کتاب مقدس ــ ذوقی هم به ادبیات شرقی داشت که ازجمله در نمایشنامه‌های «دایره‌ی گچی قفقازی»، «زن نیک سچوان» و «داستان‌های آقای کوینر» این شیوه‌ی نمایشی و روایی او نشانی روشن به جا گذاشته است. البته نگرش و نگارش او در دیدِ اجتماعی با اندیشه‌های سوسیالیستی همسویی می‌کرد، برای همین با آغاز استبداد هیتلری متهم به خیانت در حق وطن شد و ناچار به مهاجرت. پس نخست به سوئیس رفت، سپس به دانمارک و از آنجا به شوروی و درنهایت به امریکا و چنان‌که در شعر پرآوازه‌ی خود به آیندگان می‌گوید، بیش از کفش کشور عوض کرد و سرانجام پس از پایان جنگ، در 1947، به اروپا برگشت و سالی بعد به آلمان.

اینک در نخستین منزلگاه اروپایی خود، سوئیس، بر پایه‌ی برگردان فریدریش هلدرلین، تراژدی آنتیگونه‌ی سوفوکلس را بازپردازی کرد و به صحنه برد. نیاز به تصریح نیست که پیامدهای فاجعه‌بارِ حاکمیتِ حزبِ نازی در آلمان و بیرون از آلمان اثری آشکار بر این بازپردازی گذاشته است.

اما برشت در رجوع به آنتیگونه‌ی برخاسته از قلم هلدرلین انگیزه‌ای شخصی نیز داشت. هلدرلین شاعری بسیار فاخرکلام و زبان‌آزماست و برشت بعد از چندین سال دوری از وطن و زبانِ وطن می‌خواست در پرتو کلام او به این زبان مادری صلای دوباره بدهد، خاصه که با هلدرلین هم‌ولایتی هم بود و از برخورد به برخی واژگان و اصطلاحات محلی منطقه‌ی اشواب، منطقه‌ای در جنوب‌غربی آلمان، در متن او به شوق می‌آمد.

اما در بازسرایی برشت از آنتیگونه‌ی سوفوکلس کدام افزود و کاست‌ها نباید ناگفته بماند:

-برشت چند جا متن سوفوکلس را کوتاه کرده است، هم به‌دلیل انطباق دادن آن با دیدگاه خود، هم به‌دلیل طولِ زمانِ اجرا. به جایش افزوده‌هایی در متن آورده که بیشتر گویای شرایط روزگار خود او و البته اندیشه‌های اجتماعی‌اش هستند.

-در متن باستانی، دو برادرِ آنتیگونه، شاهزادگان اِتئوکِلس و پولی‌نیکوس، پس از مرگ پدرشان ادیپوس، شاهِ دولت‌شهر تبای، بر سر جانشینی او با هم به جنگ درمی‌آیند و در این جنگ هر دو کشته می‌شوند. ازاین‌رو، فرمان‌روایی تبای به کِرِئون، خالوی‌اینان، می‌رسد و این خالو، ضمن خاکسپاری آیینی اتئوکلس، تدفین پولی نیکوس را با حکم شاهی قدغن می‌کند، چون‌که این جوان در جنگ با برادر خود از سرانِ شهر آرگوس، شهری دشمن، یاری گرفته است. محرومیت از خاکسپاری این برادر است که آنتیگونه را به بهای جان در هر دو متن باستانی و بازپرداخته‌ی برشت به میدان مخالفت با کرئونِ خودکام درمی‌آورد.

برشت اما در بازپردازیِ خود نقشی متفاوت به این دو برادر می‌دهد. در روایت او، اتئوکلس در حمله‌ی تجاوزگرانه‌ی کرئون به آرگوس است که کشته می‌شود و پولی‌نیکوس، او هم سربازی در لشکر کرئون، با مشاهده‌ی مرگ این برادر بزرگ‌تر، پشت می‌کند و از میدان جنگ می‌گریزد. پس به فرمان کرئون به مرگ و محرومیت از گور محکوم می‌شود. به‌این‌ترتیب، در روایت برشت نه جدال بر سر قدرت بلکه نفی تجاوز است که واقعه‌ی تراژیک را در سراشیب وقوع می‌اندازد.

-با این تغییر، روایت برشت از آنتیگونه آینه‌ای می‌شود از حمله‌ی ارتش هیتلری به شوروی و سرنوشت آن آزادی‌خواهانِ جامعه‌ی آلمانی که به قیمت جان به مبارزه با جنگ‌طلبی و خودکامگی نازی‌ها در وطن خود برخاستند.

-همچنین دیگر تفاوت روایت برشت، تفاوتی که البته در روند واقعه تأثیری محسوس ندارد، حذف شخصیت اُرودیک، همسر کرئون، از متن سوفوکلس است.

قسمتی از نمایشنامه‌ی آنتیگونه به روایت برتولت برشت:

(برلین، آوریل 1945، یک ماه پیش از شکست آلمان و پایان جنگ جهانی دوم. سپیده‌ی صبح. دو خواهر از پناهگاه زیرزمینی به خانه برمی‌گردند.)

اولی: از پناهگاه که برگشتیم، خانه‌مان سالم بود، اما از آتشِ اصابتِ بمب به خانه‌های اطراف روشن. خواهرم پیش از من متوجه شد.

دومی: جانِ خواهر، درِ خانه‌مان باز است انگار!

اولی: یقین از موج انفجار.

دومی: روی خاک، این ردپا دیگر از کیست؟

اولی: یقین غریبه‌ای در خانه بوده است.

دومی: و آنجا، آن گوشه، هم یک کیسه گذاشته‌اند.

اولی: چه بهتر که چیزی گذاشته‌اند، به جای رسم روز که بردارند و ببرند.

دومی: یک قرص نان در آن است، قدری هم پیه!

اولی: خب، اینکه ترس ندارد.

دومی: جان خواهر، آخر چه کسی بوده است در خانه‌ی ما؟

اولی: از کجا بدانم؟ در هر حال یکی که در فکر سفره‌ی ما هم بوده.

دومی: اما من می‌دانم! وای که چه گیج و گولیم ما! بخت خوش را ببین! برادرمان است که از جبهه برگشته!

اولی: ما ذوق‌زده همدیگر را بغل کردیم، چون‌که برادرمان از جنگ سالم برگشته بود. پس، در این روزهای قحطی، پای نان او نشستیم.

دومی: تو بُرش بیشتری بردار خواهرم، کار تو سنگین است در کارخانه.

اولی: اما کار تو سنگین‌تر است، می‌دانم.

دومی: من طاقت بیشتری دارم، از تو!

اولی: نه، سهم تو باشد آن بُرش بزرگ‌تر!

دومی: حالا چه شده که توانسته از جبهه بیاید برادرمان؟

اولی: یقین همراه گروهانش آمده است.

دومی: و فکر می‌کنی الان کجاست این عزیز؟

اولی: یقین دوباره در معرکه‌ی جنگ!

خرید کتاب آنتیگونه به روایت برتولت برشت

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.