جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: هنر بی معنا زیستن

معرفی کتاب: هنر بی معنا زیستن

 

«هنر بی‌معنا زیستن» کتابی است نوشته‌ی رابرت پانتانو که انتشارات سیوان آن را به چاپ رسانده است. از آغاز، آن هنگام که آگاهی ما از جهان شکل می‌گیرد، تا آخرین ثانیه پیش از مرگمان، بدون‌شک لحظات بسیاری را تجربه می‌کنیم که در آن زندگی به بیراهه می‌رود. لحظاتی چون خیانت یک دوست به ما، جایی که دچار اشتباهی بزرگ می‌شویم یا در کاری که برای آن سخت تلاش کرده‌ایم شکست می‌خوریم یا وقتی کسی که عاشقش هستیم تصمیم می‌گیرد دیگر عاشقمان نباشد یا ما دیگر چنین احساسی نسبت به او نداریم و یا عزیزی را که به ما بسیار نزدیک است از دست می‌دهیم و...، از کوچک‌ترین موضوع تا بزرگ‌ترین آن، از آزاردهنده‌ترین موضوع تا مصیبت‌بارترین آن، همواره لحظاتی وجود خواهند داشت که خویشتن ما، جهان و انسانیت به نظر در کشمکش و آشفتگی به سر می‌برند.

سال‌های آغازین زندگی، بیشتر با آبنبات، زمین بازی، موش‌های کارتونی و سرگرمی آمیخته است. احساس می‌کنیم جهان برای ما ساخته شده. در سراسر دوران کودکی چیزهای مختلف در فرهنگ عامه، مثلاً نمایش‌های تلویزیونی، فیلم‌های سینمایی و تبلیغاتی خوش‌بینیِ امیدبخش را پررنگ‌تر می‌کنند و این امر به‌واسطه‌ی فروختن ایده‌آل‌های یک زندگی سرشار از دوستی‌های بی‌زحمت، عشق در نگاه اول، سبک زندگی هیجان‌انگیز، مشاغل موفق و پربار و محصولاتی مناسب که در یک زندگی کامل و هموار به اوج خود می‌رسند.

البته هنگامی‌که بزرگ می‌شویم و معصومیت دوران کودکی را پشت سر می‌گذاریم، زندگی با سرعت هرچه بیشتر، خود را در قالبی بسیار پیچیده آشکار می‌سازد. هرچه بیشتر زندگی را تجربه می‌کنیم و دائماً از ناتوانیِ خوش‌بینی‌مان برای هماهنگی با شرایط واقعی جهان ناامید می‌شویم، این خوش‌بینی بیشتر و بیشتر زخم برمی‌دارد و به حالت تسلیم درمی‌آید.

در این موقعیت، انسان اغلب مجبور است به هر نوع خوش‌بینی خامی تن دهد و آن را با حدی از بدبینی جایگزین کند. این موضوع قابل ‌بحث است که هر نوع زندگی که به‌راستی آزموده شده باشد، از این مرحلۀ گذار عبور می‌کند. در ابتدا اگر در این مرحله توقف کنیم، شاید تا حدی همه‌چیز به نظر تیره و تاریک و غم‌افزا بیاید و واقعاً هم می‌تواند این‌گونه باشد. با‌وجوداین، انسان با اتخاذ ملاحظات مناسب، شاید بتواند راهی بیاید تا از طریق آن از نیروی این بدبینی به نفع خود استفاده کند. شاید بتوان به‌واسطه بدبینی راهی یافت که به خوش‌بینی معقول و تعدیل‌شده بینجامد و نه آن خوش‌بینی‌ای که به شرایط واقعی و تیره‌وتار انسانی ناآگاه است. در حقیقت نوعی خوش‌بینی که علی‌رغم وجود تمام این شرایط وجود داشته باشد.

نکته‌ی قابل‌توجه این است که در شالوده و اساس تمام فلسفه‌ها و ادیان بزرگ تا حدی بدبینی وجود دارد. اگر فلسفه‌ها و ادیان مختلف در ابتدا وجود درد و رنج، آشفتگی و عدم قطعیت زندگی را تأیید نمی‌کردند، چه دلیلی برای وجود آن‌ها بود؟ فلسفه‌ی رواقیون اعلام می‌کند که عالم هستی، نسبت به آنچه ما از آن انتظار داریم، بی‌تفاوت هست. بودیسم اعلام می‌دارد که زندگی، رنج بردن است. اگزیستانسیالیسم و پوچ‌انگاری بر این نظرند که به‌دلیل نیازمان برای یافتن معنا در زندگی‌ای که ذاتاً بی‌معناست رنج می‌بریم. مسیحیت اذعان می‌کند که شرایط بشر در معرض وسوسه و نقصان است. این مکاتب به همراه بسیاری مکاتب دیگر دریافته‌اند که زندگی توام با بدبینی‌هایی بنیادین است؛ اما آنچه در رابطه با هر نوع فلسفه یا چهارچوب فکریِ مناسب وجود دارد، قدرت، اهمیت و ماندگاری آن در رابطه با تلاش‌هایی است که صورت می‌دهد تا با این بدبینی‌ها مواجه شویم. فلسفه‌ای که مفید باشد، در ابتدا شرایط غم‌افزا، دشوار و اغلب تراژیکِ زندگی ما را تصدیق کرده و بعد تلاش می‌کند با آن‌ها دست‌وپنجه نرم کرده و بر آن‌ها فائق آید تا به‌رغم وجود این شرایط بتوانیم به زندگی خود ادامه دهیم.

میزان سالمی از بدبینی برای مواجهه‌ی مناسب با زندگی لازم است. این امر به ما کمک می‌کند تا انتظاراتمان را کاهش دهیم و بتوانیم از آن به‌عنوان سپری محافظ در برابر تلاش‌های مدام زندگی برای درهم‌شکستن روحمان بهره ببریم.

قسمتی از کتاب هنر بی‌معنا زیستن:

اگر همین الان به شما گفته شود که قرار است این زندگی را دوباره، همان‌طور که تاکنون بوده و بعدازاین هم خواهد بود، با تمام فراز و نشیب‌هایش، بخت و اقبال‌ها، تراژدی‌ها، لذت‌ها و دردهایش بارها و بارها تا ابد زندگی کنید، اندیشه‌تان چه بود؟ آیا وحشت‌زده می‌شدید؟ یا می‌خواستید آن را تغییر دهید؟ آیا از آن خشنود می‌شدید؟ برای آنکه با آن کنار بیایید یا حتی برایتان خوشایند شود، چه‌کار می‌کردید و چه اندیشه‌ای به ذهنتان خطور می‌کرد؟

نیچه از این تأمل برای آزمایش و سنجش اندیشه بهره برد که از آن با عنوان بازگشت جاودان یاد می‌شود. او از این روش استفاده کرد تا به کمک آن یکی از برجسته‌ترین اصول فلسفی خود، باعنوان عشق به سرنوشت را تشریح کند. این مفهوم، اول‌بار در آثار فیلسوفان رواقی همچون اپیکتتوس و مارکوس اورلیوس مورد بحث و اشاره قرار گرفت. با‌این‌حال، نیچه اولین کسی بود که از این عبارت به روشنی استفاده کرد و نقطه‌ی تمرکز او قرار گرفت. او به این اصطلاح قالب داد و آن را در فلسفه‌ی خود به‌عنوان ارزشی منحصر‌به‌فرد و حائز اهمیت به کار برد. نیچه در آثار خود «حکمت شادان»، «اینک انسان» و در سراسر آثار دیگرش و همچنین یادداشت‌ها و نامه‌هایش به شکل قابل‌ملاحظه‌ای به این ایده می‌پردازد. حول‌وحوش دورانی که نیچه این آثار را می‌نوشت، در آلپ سوئیس گوشه‌نشین شده بود و به تعبیری، دوره‌هایی عمیق از تأملات درونی بر زندگی‌ را از سر می‌گذراند که آمیخته با مشقات و شکست‌های بسیار بود. او از خانواده و حرفه‌ی خود در فضای آکادمیک گریخته بود تا استقلال خود را بیابد و به‌صورت مستقل بنویسد. بااین‌حال، نمی‌توانست از گزند اثرات منفی و پرطنین خانواده‌اش رها شود یا به موفقیتی در نویسندگی خود دست پیدا کند. او دوستی‌ها و روابط عاشقانه و خیلی سریع ذهنش را از دست داد. سلامتی نیچه در میان‌سالی رو به افول گذاشت و اغلب زمین‌گیر و گرفتارِ رنج بود. اساساً تمام آنچه داشت آثارش بودند که لااقل در آن زمان، برایش کفایت نمی‌کردند. کتاب‌هایش خوب فروش نمی‌رفتند و اغلب فلسفه‌اش نادیده گرفته می‌شد. زندگی‌اش را شکست پشت شکست و بدبختی پشت بدبختی پر کرده بود، تا زمانی‌که به مرگی نسبتاً ناگوار از دنیا رفت. البته هم‌اکنون می‌دانیم که پس از مرگ نیچه، او به یکی از برجسته‌ترین چهره‌های فلسفی تاریخ تبدیل شد. پس چگونه چنین ذهن درخشان فلسفی می‌توانست این هستی مخوف و سرشار از شکست را تاب آورد؟ نیچه تلاش کرد تا این موضوع را در قالب فلسفه بیان کند. کوشش نیچه این بود که خرد و فهم را از دل آن بیرون کشد و دیدگاه خود از عشق به سرنوشت را مفهوم‌سازی و کامل کرد.

خرید کتاب هنر بی‌معنا زیستن

 

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.