جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: من یک بازیگرم
به قلم امید روحانی، مروری است بر خاطرات و کارنامۀ بازیگری پرویز پرستویی. نام پرویز پرستویی، یادآور چند نمونۀ بهیادماندنی از شخصیتپردازی در بهترین فیلمهای پس از انقلاب ایران است: آژانس شیشهای، موج مرده، زیر تیغ، آدمبرفی و... نمونههایی از اعتلای بازیگری و دستیابی به قلههای رفیع این هنر در تاریخ سینمای ایران. او با تسلط مثالزدنیاش در استفاده از میمیک صورت، تغییر در حالات چهره، استفادۀ درست و کنترلشده از بدن، قدرتی کمنظیر در کاربرد نگاه و چشمها، توانایی در کنترل حس و بهره بردن از تکنیکهای شخصی، که حاصل چهل سال تجربه در ارائه نقشهای گوناگون و متنوع در تئاتر، سینما و تلویزیون است به ترکیبی خیرهکننده از تلفیق همۀ سنتها و شیوههای بازیگری در نقشهای کمدی و درام رسیده است، به ترکیبی از بازی در لحظات انفجاری و برونریز و لحظات حسی و درونی، به تلفیقی از کنترل حس و استفادۀ درست از تکنیک. او اکنون آمادۀ جهشهای بلندتر به سطحها و قلههایی رفیعتر در بازیگری است. پرستویی در این ۳۰ سال، بسیار موفق ظاهر شد. او یک بازیگر خوب و خودساخته است. درست است که بعد از اینکه از زادگاهش یعنی همدان به تهران میآید، دوران کودکی را در سختی و عسرت و نسبتاً با فقر میگذراند، اما این توانایی را به دست میآورد که در همان کودکی و نوجوانی، زندگی سخت و دشوار و تلاش برای معاش را با بعدازظهرهای بازیگری و آموزش آن در کانونهای پرورش در جنوب تهران رنگ بزند. درواقع این کلاسها، هیچ چیزی به عنوان یک بازیگر به او نمیدهند و فقط او را در فضایی قرار میدهند که میتواند تواناییهای خودش، تواناییهای میمیک صورتش و قدرتش را در یافتن راههایی برای عینیت بخشیدن به شخصیتهای فیلمهای بعدیاش شکل بدهد. بنابراین آنچه میآموزد و شروع سینمایش در سال ۱۳۶۲، تماماً حاصل تلاش و کوشش سرسختانۀ خودش است. او آرامآرام قواعد بازی و قواعد رنگ بخشیدن به هر شخصیتی را در خودش مییابد و این قدرت را به دست میآورد که از داشتههایش به بهترین وجه ممکن استفاده کند. همچنین توانایی دیگر پرستویی بازی در هر دو نقش کمدی و درام است. او استاد بازی در نقشهای درام اجتماعی است. مردانی که در بزنگاه گیر میکنند، در موقعیتهای خاصی دلواپسی میافتند و در یک تشویش و اضطراب ناشی از موقعیتهای بحرانی و خاص گرفتار میشوند.قسمتی از کتاب من یک بازیگرم:
بیست ساله بودم که در کاخ جوانان فرحآباد، سرانجام، جایی برای خودم پیدا کردم. استادی نبود که کار یاد ما بدهد. گروهی به اسم گروه تئاتر بود. کتابخانهای هم بود. شروع کردم. شروع کردیم به ادامۀ خواندن کتابهای تئاتری، یعنی ادامۀ مسیری که از مرکز رفاه شروع شده بود. کارهای اکبر رادی، غلامحسین ساعدی، محسن یلفانی و ... خارجیها، برشت و... میخندیدیم و بحث میکردیم. هر هفته یک کتاب را میخواندیم و مینشستیم و روی کتاب و محتوا و مضمون و سبک بحث میکردیم و مثلاً کتاب را تجزیه و تحلیل میکردیم. تمرین هم میکردیم. باز برای خودمان اتود میکردیم. این قرار و زندگی تا سالهای ۵۵ و ۵۶ ادامه داشت. اجراها هم بود. سرانجام تئاتر همۀ زندگیام را پر کرد. یک بازیگر تئاتر تمام و عیار بودم. درس را هم -مثلاً میخواندم و چه درس خواندنی. با چه سختی و صعوبتی. کار هم میکردم. کار یدی و بدنی و سخت. یکی از معضلهای خانوادگی ما، مقایسهای بود که پدر و مادر بین وضع من و وضع پسرهای همسن و سال من در خانواده میکردند و در این مسابقه من همیشه بازنده بودم. دیپلم نداشتم. کار کشنده و سخت نمیگذاشت که مثل یک محصل تمام و عیار طبیعی، فیزیک و شیمی بخوانم. جوری بود که امورم؛ خب گاهی میگذشت و گاهی نمیگذشت. میرفتم و نمیرفتم. کار مقدم بود و بعد تئاتر. برای اجراهای تئاتر مجبور بودم به شهرها بروم، به اراک و ساری و این ور و آن ور و کشمکش مرتب که با پدر و مادر داشتم و به قول آقای کیارستمی، آن سیلی آبداری که مثل خوراک باید هر پانزده روز یکبار میخوردم که میخوردم و عادت شده بود، ترک نمیشد. حالا بزرگ شده بودم. جوانی به اصطلاح رعنا شده بودم اما آن سیلی هفتگی که به گونه نواخته میشد کافی بود که من را از احساس بزرگی پایین بیاورد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...