عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: مقاومت سیاه
«مقاومت سیاه» با زیرعنوانِ همگرایی اندیشگانی مارتین لوترکینگ و ملکم اکس کتابی است نوشتهی مهدی نوریان که نشر اگر آن را به چاپ رسانده است. وقتی هگل از افریقاییها بهعنوان مردمانی سخن میگفت که فاقد هرگونه فلسفهاند و چونان «کودکانی هستند که در جنگل به بازی مشغولاند»، داشت اروپامحوری و درواقع تصویری که اروپا از دیگری داشت را در تاریخ فلسفه تثبیت میکرد و در اوج بردهداری، آن را بیان میکرد و شکوهی فلسفی میبخشید. چارلز پیرسون، یک دانشگاهی استرالیایی در اواخر قرن نوزدهم، با دلهره و نفرت هشدار میداد که روزی نژادِ فروترِ سیاه، زرد و در رأس آنها چینی، آنچنان رشد خواهد کرد که جا را برای نژاد برتر ــ نژاد سفیدپوست اروپایی ــ در استرالیا تنگ خواهد نمود. پیرسون استرالیا (قارهی اشغالشده و کلونیزهشده بهدست سفیدپوستهای اروپایی را آخرین مکان و امکان مقاومت نژاد و تمدن برتر ـ نژاد اروپایی سفید ـ میدانست. تئودور روزولت بعدها پیرسون را منبع الهام اندیشههای خود دانست. وینستون چرچیل غلبهی سفیدپوستها بر بخش اعظم افریقا و آسیا را غلبهی طبیعیِ نژادِ برتر میدانست و از ملل وحشی آسیا و افریقا سخن میگفت و از هندیها نفرت داشت. او از هندیها با عنوان جانورانی با مذاهب جانورانه یاد میکرد که زادوولد زیاد میکنند.
درست بعد از جنگ جهانی دوم، جنبشهای استقلالطلبانه و ضداستعماری در سراسر جهان شکل گرفتند. همزمان و به همراه حرکتهای برابریخواهانهی ضدنژادپرستی و علیه نابرابری جنسیتی، جنبشهای حقوق مدنی نیز در امریکا و اروپا رشد کردند. این جنبشها به همان میزان مذهب سفید را به گفتهی دوبویس احیا کردند. سفیدپوستها احساس خطر کردند. همواره اینگونه بوده است. آنها از انسان در هراساند و برای این هراس، بهطرز شرمآوری، تاریخ، علم، جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه، مذهب، هنر و ادبیات ساختهاند.
جنبش سیاه یا به گفتهی این کتاب «مقاومت سیاه»، تنها جنبش بیداری سیاهان امریکا و اروپا نیست؛ بیداری سیاه بیداری جامعهی سفیدپوستان و همهی نسلهای انسانی است در صحنهی همهی جغرافیای سیاسی جهان. جنبش و مقاومت سیاه سفید را به وضعیت تاریخی و انسانی خودش آگاهتر کرده است. مسئلهی سیاه، مسئلهای نیست که به گفتهی اسلامهراس نژادپرست بریتانیای، داگلاس موری، صرفاً به تاریکترین دوران تاریخ غرب متعلق باشد، بلکه در همهی جوامع انسانی، در مرکز و پیرامون جهان سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، میراث بردهداری هنوز با ماست. چنانکه کاترین هال توضیح داده است و تا چنین است، راه بیدادگری و شوریدن علیه بنیادهای نژادپرستی و فاشیسم، این هولناکترین دستاورد انسان مدرن ادامه خواهد داشت. انسانگرایی و معرفت انسانی، چنانکه ادوارد سعید در ماههای پایانی عمرش گفته است، آخرین راه مقاومت ماست در برابر تحریف تاریخ و وضع غیرانسانی و ناعادلانهی جامعهی انسانی. «اشتیاق انسان به آگاهی و رهایی به آسانی شکست نخواهد خورد و پس نخواهد نشست»، علیرغم نیرو و قدرت خارقالعادهای که دشمنان برابری، رهایی و آزادی انسانی دارند.
قسمتی از کتاب مقاومت سیاه:
با ورود به دههی 1970، شاهد ازبینرفتن مرز میان جنبشهای اجتماعی هستیم؛ بدین معنا که جنبش حقوق سیاهپوستان بهعنوان جنبشی اعتراضی برای احقاق حقوق نژادی، در کنار دیگر جنبشهای اعتراضی با محوریت جنسیت و طبقه قرار گرفت. دیگر جنبشهای اعتراضی از استراتژیها و شیوههای اتخاذی موجود در اندیشهی اعتراضی سیاه بهره گرفتند و آنها را به کار بستند. ازاینروست که میتوان از تحلیل و مطالعهی جنبشهای اجتماعی سراسر جهان، بهویژه جدال چهارصدسالهی سیاهپوستان برای آزادی تا به امروز، درس گرفت.
یکی از زمینههای تکرارشوندهی جنبشها، اعتراضات و شورشهای سیاهپوستان از دههی 1970 تا به امروز، مبارزه علیه خشونت پلیس امریکا بوده است. یکی از مهمترین آنها مربوط به شورشهای لسآنجلس در تابستان سال 1992 است. این شورشها در پی خشونت پلیس علیه یک مرد سیاهپوست به نام رادنی کینگ اتفاق افتاد. شورشهای لسآنجلس از حیث تعداد کشته، از مرگبارترین اتفاقات تاریخ ایالات متحده محسوب میشود و آن را یکی از مهمترین اعتراضات سیاهپوستان علیه بیعدالتی میخوانند.
اعتراضات سیاهپوستان امریکایی در این سالها همیشه ادامه داشته است و بیشتر این اعتراضات علیه خشونت پلیس (ضرب و شتم یا تیراندازی) و نژادپرستی نهادینهشده در دستگاه پلیس بوده است. در یکی از این موارد، پسر نوجوان هفده سالهای به نام تریوان مارتین، در فوریهی 2012 در ایالت فلوریدا به ضرب گلولهی یک افسر پلیس به نام جورج زیمرمن کشته شد. پس از این اتفاق، راهپیماییهای بزرگی در سراسر امریکا برگزار شد که یکی از بزرگترین آنها راهپیمایی 21 مارس در منهتن بود.
هفده ماه بعد، در ماه جولای سال 2013، زیمرمن تبرئه شد. این حکم باعث شد تا آتش خشم سیاهپوستان امریکایی شعلهور شود و جنبشی موسوم به «جان سیاهان مهم است» در شبکههای اجتماعی مجازی ظهور کند. این جنبش درواقع یک حرکت غیرمتمرکز اجتماعی و سیاسی است که ضدخشونت پلیس و در کل هرگونه خشونت نژادی علیه سیاهپوستان فعالیت میکند.
جنبش «جان سیاهان مهم است» در سال 2014 و با اعتراضات گستردهاش نسبت به مرگ دو سیاهپوست امریکایی به نامهای مایکل براون در شهر فرگوسن ایالت میزوری و اریک گارنر در شهر نیویورک به شهرتی جهانی رسید. این جنبش به فعالیتهای خود ضد رفتارهای خشونتآمیز پلیس علیه سیاهپوستان ادامه داد تا اینکه در ماه می سال 2020، بار دیگر و اینبار پرقدرتتر از همیشه، به صدر اخبار دنیا بازگشت. اعتراض آنها اینبار به مرگ مردی سیاهپوست به نام جورج فلوید بود. افسر پلیس شهر مینیاپلیس در ایالت مینسوتا به فلوید چهلوشش ساله مشکوک میشود و او را دستگیر میکند. درحالیکه فلوید روی زمین افتاده، دستبند به دست دارد و تسلیم شده است، افسری با نام درک شون زانوی خود را روی گردن او میگذارد. فشار زانوی افسر پلیس به گردن فلوید، نه دقیقه و بیستونه ثانیه طول میکشد و درنهایت منجر به خفگی فلوید میشود. سه افسر دیگر تماشاگر این ماجرا هستند و مداخلهای نمیکنند. فریادهای «نمیتوانم نفس بکشم» فلوید تبدیل به شعار اصلی معترضان میشود تا یکی از بزرگترین راهپیماییهای ضدنژادپرستی و علیه خشونت پلیس در تاریخ امریکا محقق شود. تخمین زده میشود که پانزده تا بیستوشش میلیون نفر در اعتراضات جنبش «جان سیاهان مهم است» در اعتراض به قتل جورج فلوید در امریکا شرکت کردند.