عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: ساموئل بکت
«ساموئل بکت» کتابی است نوشتهی اندرو ک. کندی که نشر چلچله آن را به چاپ رسانده است. کتاب حاضر ضمن ارائهی مقدمهای انتقادی، برای پژوهندگان آثار ساموئل بکت و دیگر خوانندگان و اهالی تئاتر که تحت تأثیر آن قرار داشتهاند، چشماندازی بدیع دربارهی یکی از بزرگترین نویسندگان نثر داستانی و نمایشنامهنویسی قرن بیستم ارائه میدهد. اندرو کندی استادانه نگرش بکت به کاستگی انسانیت با آثار رسمی و مکتوب و عدم منابع شفاهی پیوند داده و سادگی و صراحت بنیادین و انسجام و وحدت آثار بکت را در بافتهای پیچیدهی آن پی گرفته است. کندی در بخش نمایشنامهها، بر شوخطبعی و انسانگرایی تراژدی ـ کمدی به موازات اثربخشی نمایش تأکید میکند و در بحث در باب داستان (سهگانهی رمانهای معروف)، افت بیرحمانهی داستان را با کاهش فردیّت راوی مرتبط میداند. در مقدمه خطوط اصلی شخصیتی و فرهنگی و بهویژه ادبی نوشتاری بکت ترسیم شده است و در بخش پایانی تأکید بر جدیدترین تأملات انتقادی دربارهی کارنامهی بکت از منظر درونمایههای برجستهی آن در سراسر این کتاب است.
پرواضح است که بکت در مقام برجستهترین نویسندهی غیررئالیست غربی در نیمهی دوم قرن بیستم شناخته شده است. این در معرض دید بودن بهخودیخود طنزآمیز است، زیرا او این خلوت زاهدانه در زندگی و این انزوای خودخواسته را چونان موضوعی برای اشتغال ذهنیاش برگزیده است. راویان داستان و اغلب قهرمانهای نمایشنامههای او تکگویانی علاجناپذیرند. به یادماندنیترین تصویر از یگانه فیلم او مردی را (با بازی باستر کیتون) نشان میدهد که همواره از نگاهِ ناظر بالقوه گریزان است. نوشتههای دوران نوجوانی و اوایل بلوغش در دهههای 30 و 40، به استثنای مورفی، اساساً اهمالکارانهاند و امروزه زیاد خوانده نمیشوند. وانگهی، این نویسندهی سالخورده، متون مینیمالیستی بسیار فشرده و کوتاهی خلق کرده که درکشان چندان ممکن نیست، متونی به معنای واقعی کلمه ادبی ـ که شگفتی خود را فراتر از خواندن و اجرا حفظ میکند.
«آوازهی در انتظار گودو» که در 1948 به نگارش درآمد اما نخستینبار در 1953 در پاریس و در 1955 در لندن به روی صحنه رفت، موقعیت بکت را تغییر داد و او را از نویسندهای گمنام و آوانگارد به چهرهای جهانی بدل کرد. این نمایشنامهی خاص که از ندامتگاه سنکانتن گرفته تا دانشگاهها به روی صحنه میرفت، در دهه 1970 به مجموعه کتابهای درسی مدارس متوسطه راه یافت و کتابی پرفروش شد. نیز، رفتهرفته ابهام فراوان در نمایشنامهها و رمانها، توجه جهانیان را به خود جلب کرد ـ واقعیتی معنادار برای خوانندگان جدید و راهنمایی آنها ـ و در مقایسه با نویسندگان بزرگ پیشین، صف عظیمی از انتقادها را به خود اختصاص داد. وضعیت جدید، خطر چنین تفسیری را به همراه داشته است: اینکه شاید در نقد بکت «بیشتر کمتر» باشد، درحالیکه طبق قاعدهی درونی کار بکت، «کمتر بیشتر» است.
بدبینی و یأس روحی معنویِ فراگیر بکت به نسبت حالات و شیوههای مسلطِ نوشتن در عصر حاضر، برخاسته از حساسیتی نزدیکتر به عصر جویس، و اوایل دورهی الیوت و کافکاست.
چنین حساسیتی از سوی بکت به عنوان نویسندهای معاصر، طبیعی و درکشدنی و حتی کمککننده است تا جایی که کار خلاقانهی دیرپای او و تأثیرش ـ به زمان حال کشیده شده است؛ اما در این همزمانی گویا یک عنصر واکنش تأخیری یا فشرده وجود دارد: پختگی خلاقه در آثاری که کمابیش دیر و با تأخیر منتشر شدهاند (از اواسط دههی پنجاه در بریتانیا و امریکا) و سپس به آهستگی در مجموعهای از واکنشهای تأخیری جامعتر، جذب عموم خوانندگان/اهل تئاتر شده است. حتی امروزه ارزیابی همگان از بکت غالباً سطحی و گنگ است؛ ضمناً برخی از دوستدارانش وسوسه شده بودند که او را به هیئت یک فرقه درآورند. هدف این کتاب پایینتر قرار دادن اسطورهشناسی بکت از محیط یا سازگان یا ایدههای خاص نیست، بلکه بیشتر در جهت یافتن نکاتی است که نوشتار و ایدهها را پیوند میدهد.
قسمتی از کتاب ساموئل بکت:
زمانی بکت دربارهی در انتظار گودو گفته بود: «نمایشنامهای است که میکوشد از تعریف اجتناب کند». تمایل نمایشنامهنویس به توضیحدادن «معنا»، روشنکردن ابهامات و تحمیل دیدگاه نویسنده به اثر (که بهشدت در نمایشنامههای شاو وجود دارد، او مقدمههایی طولانی در توضیح معنای اثر خود به دست میدهد) برای بکت نفرتانگیز است. برعکس، این نمایشنامه به شیوهای نوشته شده است که نمیتوان از آن سر درآورد، فقط میتوان با پرسشهای بیشتر راهی به آن گشود. نوعی «تردید بنیادین»، به شکلی تلویحی، در تار و پود همهی سطوح این نمایشنامه تنیده شده است.
کنش انتظاری که در این نمایشنامه بازی میشود، آنگونه نیست که «بهطور طبیعی» خود را به جای کنش هدفگرا در فرهنگ غربی آکنده از اهداف کلاسیکی، اومانیستی، سوسیالیستی و بیش از پیش تکنولوژیکی جا بزند. نوع خاصی از خواننده در نخستین مواجهه با این نمایشنامه، با پس زدن آن واکنش نشان خواهد داد. یک عملگرای ناشکیبای غربی، سوای بیهودگی الگوهای انتظار در این نمایشنامه، به اینکه بداههپردازیها و پرتافتادنهای بازیگوشانه از موضوع در تمام صحنههای نمایشنامه فاقد هستهی مرکزی و محوریت است، اعتراض خواهد کرد. افزون بر این، نام گودو در عنوان وجود دارد و نیز ترجیعبند معروف «منتظریم گودو بیاد» که مدام پیش چشم ماست، و از آنجا که این اسم تصادفاً نام خدا را تداعی میکند (اگرچه فقط در انگلیسی؛ جناسی تحریککننده که نمیتواند در متن فرانسوی، یا در هر ترجمهی دیگری کارکرد داشته باشد) زمان زیادی را میتوان صرف حدس و گمان دربارهی هویت و جا و مکان این آقای X کرد. تلاش برای بازنمایاندن گودو، همواره استراگون و ولادیمیر را از پای درمیآورَد؛ معهذا همهی این تلاشها به نحو فزایندهای محور اصلی فرآیند انتظار است. به عبارت دیگر، دوز و کلکها و شیطنتهای تکراری و تمامنشدنی برای گذراندن وقت، تماماً حول یک موضوع ترتیب یافتهاند. شاید تأکید بر انتظار برای تماشای عزم و اراده در دو مرد با یک رسالت، نه منحرف شدن از تکلیف گریزناپذیرشان.